مغول و ایلخانی

در طی همان ایام که محمد خوارزمشاه قدرت خود را در نواحی شرقی مرزهای ماوراءالنهر گسترش می‏داد و خلیفه بغداد - الناصر الدین الله - برای مقابله با توسعه قدرت او در جبال و عراق بر ضد محمد خوارزمشاه توطئه می‏کرد «حدود 613 ق / 1216 م»، در آن سوی مرزهای شرقی قلمرو خوارزمشاه، قدرت نو خاسته‏ای در حال شکل گیری بود که به تدریج به داخل مرزها می‏خزید و خود را برای تهدید و تسخیر آماده می‏کرد. با این حال، خلیفه و سلطان در کشمکشها و مناقشات سیاسی خویش، آن را در نظر نگرفتند و یا آن قدر در محیط بسته افکار سیاسی و حشمت قدرتشان غرق شده بودند، که حضور این نیروی ویرانگر را اصلاً نمی‏دیدند و یا به عبارتی دیگر در مجموعه مناسبات سیاسی عصر، آن را وزنه‏ای به حساب نمی‏آوردند.اما این نبردی عظیم و ویرانگر که از نواحی صحرای گوبی و جبال تیانشان به سوی ماوراءالنهر می‏خزید و از همان ایام فاجعه‌ای عظیم را تدارک می‏دید، دولت نوخاسته مغول بود که ظرف چند سال، هم به دولت پر آوازه خوارزم خاتمه داد، و هم به خلافت بغداد.

پیشروی مغولان به داخل ایران از جانب ماوراءالنهر مغول که در آن ایام عنوان اتحادیه طوایف تاتار، قیات، نایمان، کرائیت و تعداد دیگری از طوایف بدوی نواحی بین ترکستان، چین، و سیبری محسوب می‏شد، پیشروی خود را از جانب مرزهای ماوراءالنهر آغاز کرده بود. این طوایف که به قول برخی مورخان، «هون‌های جدید» (هون نام قومى از اقوام زردپوست وحشى كه از اوائل قرن دوم ميلادى در شمال دریای خزر و حوالی رود ولگا و اورال سكونت اختيار كردند و سپس به طرف اروپا هجوم بردند و در ۲۴۷ م. دسته‌اى از آنها روم را تهديد كردند و قبائل ژرمنی را مغلوب ساختند و دولت بزرگی را تشكيل دادند كه بعد از مرگ آتیلا منقرض گرديد. دستهٔ ديگر به آسیا رفتند و در توران ساكن شدند و در زمان ساسانیان چند دفعه به ایران حمله كردند. اين دسته در مشرق به هیاطله مشهور شده‌اند. هياطله یا هونهای سفید قومی بودند كه از ايالت کانسوی چین به حدود تخارستان هجوم آوردند. پیروز پادشاه ساسانی كه تازه از قلع و قمع كردن کیداریان پرداخته بود، به دفع آنان قيام كرد. اما مغلوب و اسير شد و بناچار شهر تالقان را كه قبل از غلبهٔ او بر كيداريان شهر سرحدی مستحكمی بود بديشان تسليم كرد و متعهد شد كه از آنجا تجاوز نكند و نيز مجبور شد با پرداخت غرامت جنگ، آزادی خود را بخرد. پسرش قباد دو سال به عنوان گروگان در دربار پادشاه هفتاليان ماند تا تمام مبلغ پرداخته شد. بعد از آن پيروز با وجود ممانعت سپاهبذ وهرام مجدداً با هفتاليان وارد جنگ شد. اين لشكركشی در سال ۴۸۴ م. عاقبتی بس وخيم يافت، زيرا سپاه ايران كه در بيابان پيش ميرفت، كاملاً مغلوب دشمن، بلكه معدوم گشت و پيروز به قتل رسيد و جسد او هرگز به دست نيامد. يكی از دختران پيروز به دست پادشاه هفتاليان افتاد كه او را به حرم خود فرستاد. هپتاليان داخل مملكت ايران شدند و چندين ايالت را با شهرهای مرو و هرات تصرف كردند و خراجی ساليانه بر ايرانيان تحميل كردند.تسلط هفتاليان بر ايران موجد خواری و ذلت بسيار برای ايرانيان بود، و زيانها و خسارتهای مادی و معنوی جبران‌ناپذيری به بار آورد. بهمين مناسبت سردار ايرانی به نام گشنسپداذ ملقب به نخوارك كه از طرف زرمهر مأمور مذاكره با ارمنیان شده بود، در ضمن صحبت خود با وهن رئيس ارمنيان چنين گفت: او -يعنی پيروز- كشوری چندان بزرگ و آبادان و مستقل را تسليم هفتاليان كرد و تا تسلط اين طايفه باقی است، كشور ايران از قيد عبوديت و زنجير هولناك اسارت نجات نخواهد يافت. بهترين افراد سپاه هلاك شده بودند و دولت در خزانهٔ خود پولی كه حقوق سپاهيان را كافی باشد نداشت. مورخان ايرانی نوشته‌اند كه زرمهر از پادشاه هفتاليان انتقام گرفت و عاقبت با آن طايفه صلحی شرافتمندانه كرد و پادشاه هفتالان تمام غنائمی را كه در جنگ اخير از پيروز گرفته بود پس داد و دختر او را نيز پس فرستاد. اما اين موضوع درست بنظر نمی‌آيد زيرا پادشاه هپتاليان از او دختری پيدا كرد كه بعدها همسر قباد یکم پادشاه ساسانی گرديد. دولت هپتاليان تا حدود ۵۶۰ م. دوام داشت. در بين سالهای ۵۵۸ م. و ۵۶۱ م. انوشيروان پادشاه ساسانی، اين دولت را كه بر اثر حملهٔ يك قبيلهٔ ترک به سرداری سین‌جیبو (سیلزيبول) متزلزل شده بود، برانداخت. ) محسوب می‏شدند، اگر هم در واقع اخلاف هونهای قدیم نبوده باشند، اما وارث مهارت آنها، در جنگجویی، تیر اندازی، و سلحشوری به شمار می‏آمدند. با وجودی که هونهای جدید هشتصد سال پس از هونهای قدیم پا به عرصه تاریخ گذاشتند، با این وصف خاطره فجایع آنها را در تاریخ زنده کردند. به طوری که اینها نیز مانند همان مهاجمان باستانی، از اعماق بیابانهای گوبی و سرزمینهای اطراف چین و سیبری برخاستند، و با حرص و ولع بی سابقه ای، مدت زمانی کوتاه، بخش عمده‏ای از دنیای متمدن در قلمرو ایران را، به ویرانی و نابودی کشیدند. به طوری که با گذشت هشت سده، هیچ گونه تغییری در خُلق و خوی و رفتار معیشتی و اجتماعی آنها پدید نیاورد، چنان که همچون هونهای قدیم، در زیر چادرهای نمد یا در هوای آزاد بیابانها سر می‏کردند و در کنار شتران، گوسفندان، و اسبان خویش عمر را سپری می‏کردند. اگر هم خشکسالی و دام مرگی پیش می‏آمد از خوردن هیچ چیز حتی شپش نیز خودداری نمی‏کردند. که البته گوشت موش، گربه و سگ و همچنین خون حیوانات نیز گه گاه مایه عیش آنها می‏شد.

تموچین فرمانروای بلامنازعه طوایف مغول

وقتی تموچین، سرکرده یک تیره از این طوایف با پیروزی بر اقوام مجاور، اندک اندک تمامی اقوام مغول را تحت فرمان درآورد، از جانب سرکردگان قبایل قوم «قوریلتای»، خان بزرگ خوانده شد. او بعدآ با لقب چنگیز خان، در مدت زمانی کوتاه هیبت و خشونتش مایه وحشت تمامی نواحی مجاور شد، به عنوان خان محیط یا خان اعظم، فرمانروای همه این طوایف شد. به طوری که چندی بعد نیز قبایل اویرات و قنقرات را به اطاعت درآورد و بدین گونه خان اعظم سایر قبایل اطراف را به جنگ یا به صلح زیر فرمان خویش گرفت و به این ترتیب با برقرار ساختن قانون عدالت - یاسای چنگیزی - اتحاد مستحکمی را بین آنها برقرار ساخت. از آن پس، چنگیز خان فرمانروای بلا منازع تمام سرزمینهای مشرق مغولستان بود که البته او کسی نبود که به این میزان بسنده کند و پیش از الزام اطاعت مغولهای غربی، دست از جنگجویی با سرکردگان طوایف بردارد. به زودی تموچین خان بزرگ، سرزمین ختای را تسخیر کرد و التون خان پادشاه آنجا را کشت؛ در چین شمالی به تاخت و تاز پرداخت و پکن را تسخیر کرد؛ طوایف اویغور را به اظهار اطاعت وا داشت؛ کوچلک خان، سر کرده قبایل نایمان را که بر اراضی اقوام قراختای تسلط یافته بود، از آنجا بیرون راند و بدین گونه با خوارزمشاه که حدود شرقی قلمرو خود را به این نواحی رسانده بود، همسایه شد و مرز مشترک پیدا کرد.

قتل فرستاده چنگیزبه دربار ایران و اجتناب ناپذیری جنگ

به این ترتیب چنگیز خان، ایجاد تجارت با سلطان خوارزم را وسیله‏ای برای برقراری رابطه بین دو دولت ساخت. به طوری که نخستین سفیر سلطان خوارزم در جلوی دروازه پکن به حضور خان رسید و بر ضرورت توسعه مناسبات تجاری بین مغول و قلمرو سلطان تأکید کرد و آن را لازمه توسعه مناسبات دوستانه و صلح آمیز اعلام نمود.در جریان سفر هیئت بازرگانی مغولان که از میان مسلمانان انتخاب شده بودند، قتل عام همگی این تجار و سوء تدبیرهای بعدی سلطان، جنگ بین دو کشور را اجتناب ناپذیر ساخت. از طرفی خان مغول که از سوء رفتار سلطان خوارزم به خشم آمده بود در 614 ق / 1217 م، ایران را مورد تهاجم قرار داد. به طوری که هجوم وحشیانه مغول، فرار مفتضحانه سلطان از مقابل وی، و رفتن از شهری به شهر دیگر. ویرانی این تهاجم را چند برابر نمود. مغولان به هر دیار که وارد می‏شدند به کشتار نفوس، غارت اموال و ویرانی کامل شهر و آبادی‌ها می‏پرداختند. به نحوی که در اندک مدتی کوتاه ماوراءالنهر، خراسان و عراق عرصه کشتار و ویرانی مغولان شد و مقاومت جلال الدین منکبرنی نیز نتوانست از ادامه هجوم چنگیز خان جلوگیری کند. ده سال حضور این قوم وحشی، بخش‌های وسیعی از قلمرو ایران را به ویرانی و تباهی کشاند. تا این که عاقبت چنگیز در بازگشت به مغولستان در 624 ق / 1227 م، درگذشت و فاجعه عمیق انسانی را در پس این حادثه باقی گذاشت.

ورود نسل تازه مغولان به ایران به سرکردگی هلاکوخان

چهل سال پس از این ماجرا، نوادگان مغول در موکب سپاه هلاکوخان دوباره به ایران آمدند. اما اینان با اعقاب خویش چنگیز خان، که به قصد تاخت و تاز آمده بودند، تفاوت بسیاری داشتند. این نسل تازه از مغولان در این مدت با ایران بیشتر آشنایی پیدا کرده و از غارتگری و وحشی‌گری عهد چنگیز، به مراتب معتدلتر و مجربتر به نظر می‏رسیدند. لشکرکشی هلاگو بر خلاف چنگیز، با طرح و نقشه‏ای پیش پرداخته همراه بود. منازل بین راه از پیش تعیین و راه عبور لشکر آماده و حتی پل‌ها و گذرگاه مرمت شده بود. این بار تجربه به فرمانروایی مغول نشان داده بود که برای ایجاد یک قدرت پایدار در ایران، برچیدن بساط خلافت و اسماعیلیه ضرورت دارد و آنها می‌بایست به جای کشتار و تخریب بیهوده و بی‌نقشه، این دو قطب متضاد اسلام را که به خاطر جنبه مذهبی خویش، مانع از استقرار فرمانروایی آنها در ایران به شمار می‏آمدند، از بین بردارد.

سقوط قلعه الموت و برچیده شدن اسماعیلیه

برچیدن قدرت اسماعیلیه در ایران با مشکل و مقاومتی جدی رو به رو نشد و با سقوط قلعه الموت در 654 ق، دولت خداوندان الموت به پایان راه رسید. از سوی دیگر خلیفه عباسی، علی رغم کوشش‌هایی که در ترساندن مغولان از عواقب شوم در افتادن با خاندان عباسیان انجام داد، نتوانست از حرکت هلاکو به بغداد جلوگیری کند. چرا که به زودی تختگاه عباسیان به محاصره افتاد. به همین دلیل مستعصم خلیفه ناچار به اردوگاه هلاکو آمد، این امر نیز مانع غارت و کشتار بغداد نشد. خلیفه و اولادش نیز با عده کثیری از رجال دولت به قتل رسیدند. بدین گونه خلافت عباسیان نیز فرو پاشید، هر چند سپردن امارت بغداد و عراق به عطا ملک جوینی، که از والیان مسلمان بود، تا حدی در کاهش آثار فروپاشی خلافت عباسی و کشتار بغداد تخفیف یافت.

بازگشت هلاکوخان به مغولستان پس از فتح بغداد

بعد از فتح بغداد بر انداختن حکومت در شام، فلسطین و مصر در دستور کار هلاکو خان قرار گرفت. اما این نیت با مرگ برادرش منگو قاآن - خان مغولستان - که وی حکومت و دولت خود را از او داشت، هلاگو را به ترک شام و عزیمت به مغولستان وادار کرد.هلاکو در آباد کردن خرابیهایی که لشکرکشیهای متعدد او، موجب آن شده بود، اهتمام ورزید. به طوری که تعدادی ابنیه از جمله معبد بودایی در خوی، قصری در دامنه جبال آلاغ، و رصد خانه‏ای در مراغه ساخت.

تحلیل رفتن مغولان در اسلام

هلاکو در 663 ق / 1265 م درگذشت و پسرش اباقاخان ایلخان مغولان شد. در فاصله سی سال از مرگ سلطنت اباقاخان و جانشینی غازان‌خان، قوم مهاجم به تدریج در فرهنگ ایرانی تحلیل رفت و با آن انس و خو گرفت. چنان که غازان خان، پیش از عزیمت به جنگ با بایدو، اسلام آورد، و در همان آغاز حکومت «694 ق / 1295 م»، تمامی عمال مغول را ملزم به قبول اسلام کرد. پس از آن دستور داد تا تمامی معابد بودایی و نیز کلیساهای مسیحی و کنیسه‏های یهودی را ویران سازند. هر چند اسلام آوردن غازان خان، مقبول بسیاری از امیران و شاهزداگان مغول واقع نشد و غازان خود را مجبور به تصفیه و قتل این مخالفان دید.غازان که پس از روی آوردن به اسلام، نام محمود یافت در ایجاد نظم و امنیت، وضع قواعد و قوانین عادلانه اهتمام بسیاری ورزید و سنت‌های نیکوی فراوانی از خود به یادگار گذاشت. با این وجود، این ایلخان سازنده و مصلح مغول عمر طولانی نیافت به طوری که پس از نه سال سلطنت در جوانی و در سی و سه سالگی به سال 703 ق / 1304 م چشم از جهان فرو بست و برادرش اولجایتو به جای او نشست.اولجایتو که با نام مسلمانی محمد خدابنده معروف شد، ظاهراً چون گرایش به تشیع داشت، مخالفان شیعه او را بیشتر خر بنده خواندند. وی پس از تحکیم قدرت، رعایت قانون اسلام و یاساهای غازانی را الزام کرد. شهر سلطانیه را در محلی که غازان قصد بنای یک شهر تازه را در آن داشت، به وجود آورد و آن را تختگاه خویش ساخت «704 ق / 1304 م».اولجایتو نخست به مذهب حنفی گرویده بود، اما مشاجرات و اختلاف‌های شافعی و حنفی که در اردوگاه او شدت یافته بود، وی و بسیاری از امیران فصول را از گرایش به اسلام پشیمان و نگران ساخت. در این بین به مذهب تشیع تشویق شد و فرمان داد تا نام خلفای سه گانه را از خطبه و سکه انداختند. مع‌هذا، چون اکثریت رعیت را مایل به تسنن دید، بار دیگر نام خلفای سه گانه را در سکه و خطبه آورد. اولجایتو هم مثل اکثر ایلخانان دیگر در شرابخواری و شهوت رانی افراط می‏کرد. وی در سی و پنج سالگی به دنبال یک بیماری وفات یافت «716 ق / 1316 م».

نابودی دستاوردهای مغولان به دست ابوسعید بهادرخان

پسرش ابوسعید بهادرخان به هنگام جانشینی بیش از سیزده سال نداشت، از این رو به سادگی آلت دست امیران و وزیران قرار گرفت. عشق به شراب و حرمسرا هم او را از پرداختن به امور مملکت مانع شد به همین دلیل ساده‏تر آن دید که آن را به امیر چوپان واگذار کند. طولی نکشید که زمینه‏های رشد و ترقی که توسط اخلاف بهادر خان، بنیانی یافته بود به دست این ایلخان بر باد رفت. اجحاف و تعدی به مردمان، طغیان امیر چوپان و پسرش امیر تیمورتاش و داستان‌های عشقی و بد نامی بهادر خان، به تدریج حکومت ایخانان را رو به انحطاط برد. افزون بر این منازعات مدعیان و تحریکات مخالفان نیز قدرت این سلاله را تحلیل برده بود. قتل امیر اشرف «759 ق / 1358 م» واپسین امیر ایلخانی، زوال و انقراض نهایی این سلاله را اعلام داشت.

پایان کار مغولان

دوران ایلخانان هر چند با نظم و انضباط حساب شده، آغاز شد، اما در بی نظمی و هرج و مرج مقاومت ناپذیری پایان یافت. به طوری که تجربه حکومت ایلخانان در ایران یک تحول جالب اجتماعی را در تاریخ به معرض آزمون آورد. این که در فاصله دو نسل، ایلخانان اسلام آوردند، تجربه انحلال قوم فاتح را در فرهنگ قوم مغلوب یک بار دیگر در تاریخ ایران به صورت یک واقعیت تسلی بخش و قابل اعتماد به منصه ظهور رساند. سلاله یک قوم مهاجم سرانجام در طی دو نسل، مدافع قلمرو ایران شدند که از آن در برابر تهاجمات دیگران و هجوم بیگانگان جانانه دفاع کردند. ارتباط آنهادست کم شروع جالبی برای روابط بازرگانی شرق و غرب شد.

توسعه علوم در عهد مغولان

در عصر آنها طب، نجوم و ریاضیات در ایران توسعه قابل ملاحظه‏ای یافت. به طوری که عدم توجه این قوم به زبان فارسی نیز با اظهار علاقه زیادی که به تاریخ نشان می‏دادند جبران شد. چرا که کتابهای تاریخی قابل ملاحظه‏ای در این دوره به فارسی تدوین شد که جامع التواریخ رشیدی در آن میان شاید نخستین تجربه موفق در تألیف دسته جمعی و گروهی تاریخ بود. به علاوه توجه برخی از این ایلخانان به ایجاد بناهای عظیم و آبادانی، جبران مافات اخلاف وحشی گونه این قوم در ایران، تسلی خاطر نسلهای بعدی بود، چنان که پیدایش سبک تلفیقی ممتاز در تاریخ معماری ایران، نتیجه مجاهدتها و کوششهای برخی از این امیران بود.

تصمیم ایران به عدم بازگشت به دنیای مغولان

با آن که بعد از ایلخانان دولت کوته عمر چوپانیان و سلاله ماجراجو و بی ثبات ایلخانیان، توانستند دست کم برای مدتی کوتاه تفوق عنصر مغول را در عرصه رویدادهای سیاسی ایران حفظ نمایند، اما اعاده آن قدرت برای مغولان دیگر ممکن نشد. ادامه پاره‏ای از شیوه‏های حکومت و یاساهای مغول در قلمرو کوچک طغاتیموریان جرجان، و در دستگاه آل کرت و آل مظفر هم به دوام و بقای دنیای چنگیز خانی کمکی نکرد. هر چند ایران تا نیل به وحدت و استقلال، هنوز راه درازی در پیش روی داشت، اما بازگشت به دنیای مغول هم، دیگر برایش قابل تحمل نبود. حتی تیمور، که با یورشهای خونین و وحشیانه‏اش یک چند خاطره دوران چنگیز را تجدید کرد، به اعاده آن بساط موفق نشد. معهذا، از پایان عهد ایلخانان تا عهد تیمور، نوعی ملوک الطوایفی در ایران ادامه یافت که دوام آن تقریباً سراسر کشور را غرق در جنگهای محلی، هرج و مرجهای اداری و اغتشاشهای ناشی از ناامنی کرد، و غلبه جهل، فساد، ریا و دروغ را در تمامی رویدادهای عصر آشکار ساخت.این ملوک الطوایفی که سراسر ایران زمین را دچار اغتشاشهای طولانی ساخت، سلاله‏های مختلف محلی را در مقابل هم به تنازع واداشت. منازعات بین حکام محلی، آبادیها، شهرها، و ولایات را معروض غارت و کشتار مدعیان ساخت که هر از چندی آنها را دست به دست می‏کردند و یا به زور از دستان یکدیگر می‏ربودند. از این جمله؛ چوپانیان در آذربایجان و اران و ولایات جبال، جلایریان در عراق عرب و بعدها در تمامی قلمرو چوپانیان، طغا تیموریان در جرجان و خراسان غربی، آل کرت در هرات و خراسان شرقی، ملوک شبانکاره در قسمتی از فارس، اتابکان سلغری و قراختاییان در فارس و کرمان، آل اینجو در فارس و اصفهان، اتابکان لر بین اصفهان تا خوزستان، اتابکان یزد در ولایات تابع آن حوالی و تعدادی امیر نشین در طبرستان و مازندران که از هم مستقل و با هم در حال نزاع بودند.هر چند برخی از این حکومتهای ملوک الطوایفی در همان اواخر عهد ایلخانان بر افتادند، اما جدایی قلمرو آنها همچنان باقی ماند و حکومت ملوک الطوایفی که بعد از عهد تیمور هم به صورتهای دیگر ادامه حیات یافت، تا چندین سده بعد از بلیه مغولان، سرزمین ایران را عرصه تاخت و تاز و بی نظمی و اغتشاش کرد که رهایی از آن، نیازمند حکومت مرکزی مقتدر بود.

ایران خسته از یکصد و پنجاه سال سلطه ملوک الطوایفی

از فاجعه تهاجم چنگیز خان تا فاجعه تیمور گورکانی تقریباً یک صد و پنجاه سال به طول انجامید. سپس در پایان یک سده دیگر وفات تیمور، ایران واپسین دوران ملوک الطوایفی تاریخی خود را پشت سر گذاشت و وارد دوره‏ای شد که مورخان جدید، غالباً آن را اعتلای ایران به مرحله دولت ملی خوانده‏اند. فاجعه چنگیز در قلمرو پارسی زبانان سرانجام به حدود ماوراء النهر محدود شد ،اما فاجعه تیمور از همانجا آغاز گشت و از میان ویرانه‏های دولت چنگیز خانی شکل گرفت. در مدت فرمانروایی تیمور و اخلاف او سراسر ایران از خراسان و مازندران تا فارس و آذربایجان، عرصه تاخت و تاز ترکمانان آسیای صغیر و ترکان آسیای میانه بود. هنوز چند نسل لازم بود، تا ایرانیان، وفاق ملی و نیاز به آن را از میانه فلاکتها و ویرانیها و کشتارها، تجربه کنند و آن را باور بدارند.

کتاب سوزی اعراب مسلمان در ایران

بی شک، از آسیبهای معنوی حمله اعراب هرچه نوشته و گفته شود کم است. پیرامون کشتار و چپاول ایرانیان در زمان حمله اعراب تاریخ نگاران معروف اعراب و ایرانی مانند : ابن خلدون ، البلاذری ، مسعودی ، ابن هشام ، ابن حزم ، بلعمی ، ثعالبی ، شویس عدوی و… در کتابهای تاریخ نگاشته اند. یکی از اثر گذارترین این آسیبها به زبان و فرهنگ ایران بود. ایرانیان به سبب عظمت کشورشان کوله بار چندین قرن تسلط بر جهان را در برداشتند و تمدنی کهن را در خود جای داده بودند و بدین سبب علوم عقلی نزدشان بسیار بزرگ و دامنه اش گسترده بود.

ابن خلدون که دقیق ترین و بزرگ ترین جامعه شناس و مورخ عرب است درباره کتاب سوزی به دست اعراب چنین میگوید:

وقتی سعد ابن ابی وقاص به مداین دست یافت در آنجا کتابهای بسیار دید. نامه به عمر ابن خطاب نوشت و در باب این کتابها خواست. عمر در پاسخ نوشت که آنهمه را به آب افکن که اگر آنچه در این کتابهاست سبب راهنمایی است خدا برای ما راهنمایی فرستاده است و اگر در آن کتابها جر مایه گمراهی نیست خداوند ما را از شر آنها در امان داشته است. از این سبب آنهمه کتاب ها را در آب یا در اتش افکندند

همچنین ابوریحان بیرونی در کتاب آثارالباقیه عن القرون الخالیه چنین می نویسد:

وقتی قتیبه ابن مسلم سردار حجاج بار دوم به خوارزم رفت و آن را باز گشود هرکس را که خط خوارزمی می نوشت و از تاریخ و علوم و اخبار گذشته آگاهی داشت از دم تیغ بی دریغ گذراند و موبدان و هیربدان قوم را یکسره هلاک نمود و کتابهاشان همه بسوزانید و تباه کرد.

زنده یاد دکتر زرینکوب در کتاب دو قرن سکوت با تحلیلی منطقی به بررسی کتاب سوزی اعراب می پردازد:

شک نیست که در هجوم تازیان ، بسیاری از کتاب ها و کتابخانه های ایران دستخوش آسیب فنا گشته است .این دعوی را از تاریخ ها می توان حجّت آورد و قرائن بسیار نیز از خارج آن را تأیید می کند . با این همه بعضی از اهل تحقیق در این باب تردید دارند و این تردید چه لازم است؟! برای عرب که جز قرآن هیچ سخن را قدر نمی دانست کتابهایی که از آن مجوس بود و البته نزد وی دست کم مایه ضلال بود چه فایده داشت که به حفظ آنها عنایت کند؟ در آیین مسلمانان آن روزگار آشنایی به خط و کتابت بسیار نادر بود و پیداست که چنین قومی تا چه حد می توانست به کتاب و کتابخانه علاقه داشته باشد. تمام قراین و شواهد نشان می دهد که عرب از کتابهایی نظیر آنچه امروز از ادب پهلوی باقی مانده است فایده ای نمی برده در این صورت جای شک نیست که در آن گونه کتابها به دیده حرمت و تکریم نمی دیده است…نام بسیاری از کتاب های عهد ساسانی در کتاب ها مانده است که نام ونشانی از آنها باقی نیست…پیداست که محیط مسلمانی برای وجود و بقای چنین کتابها مناسب نبوده است و سبب نابودی آن کتابها نیز همین است. باری از همه ی قراین پیداست که در حمله اعراب بسیاری از کتاب های ایرانیان، از میان رفته است.

مرتضی راوندی در کتاب تاریخ اجتماعی ایران می‌نویسد

یکی از آثار شوم و زیان‌بخش حملهٔ اعراب به ایران، محو آثار علمی و ادبی این مرز و بوم بود. آنها کلیهٔ کتب علمی و ادبی را به عنوان آثار و یادگارهای کفر و زندقه از میان بردند.» وی در دنباله می‌افزاید:«…سعد وقاص و دیگران حاصل صدها سال مطالعه و تحقیق ملل شرق نزدیک را به دست آب و آتش سپردند.» سپس این گفته جلال‌الدین همایی را می‌آورد که: «همان کاری را که قبل از اسلام، اسکندر با کتابخانهٔ استخر، و عمرو عاص به امر عمر با کتابخانهٔ اسکندریه و فرنگی‌ها بعد از فتح طرابلس شام با کتابخانهٔ مسلمین و هلاکو با دارالعلم بغداد کردند، سعد بن ابی‌وقاص با کتابخانهٔ عجم کرد.

دولتشاه سمرقندی در کتاب تذکرة الشعرا به یکی دیگر از ماجراهای کتاب سوزی توسط اعراب در دوره خلافت عباسیان، می پردازد:

عبدالله بن طاهر به روزگار خلفای عباسی، امیر خراسان بود. روزی در نیشابور( به مسند) نشسته بود. شخصی کتابی آورد و به تحفه پیش او بنهاد. (امیر) پرسید: این چه کتاب است؟ (مرد) گفت: این قصه وامق و عذرا است و خوب حکایتی است که حکما بنام شاه انوشیروان جمع کرده اند. امیر فرمود: ما مردم، قرآن خوانیم و به غیر از قرآن و حدیث پیغمبر چیزی نمی خوانیم و ما را از این نوع کتاب، در کار نیست. این کتاب، تألیف مُغان(زرتشتی ها) است و پیش ما مردود است. (پس فرمود) تا آن کتاب را در آب انداختند و حکم کرد که در قلمرو او بهر جا از تصانیف عجم و مغان کتابی باشد جمله را بسوزانند.

باری، بدین گونه بود که کتابهایی که در زمان خود در زمینه های پزشکی، ستاره شناسی، اجتماعی و دینی بی همتا بودند به دست این سبک مغزان افتاد که از جهنم هولناک صحرای عرب پا به بهشت ایران گذارده بودند و آنها نیز آنچه کردند که در اندازه فهم و شعورشان بود.

روانشاد دکتر زرینکوب در کتابش این بار به بررسی رفتار اعراب با زبان و خط ایران می‌پردازد و میگوید:

عربان شاید برای آنکه از آسیب زبانی ایرانیان در امان بمانند در صدد برآمدند زبانها و لهجه های رایج در ایران را از میان ببرند. آخراین بیم هم بود که همین زبانها خلقی را بر آنها بشوراند و ملک و حکومت آنان را در بلاد دور افتاده ایران به خطر اندازد. به همین سبب هر جا که در شهر های ایران، به خط و زبان و کتاب و کتابخانه برخوردند با آنها سخت به مخالفت برخاستند…شاید بهانه ی دیگری که عرب برای مبارزه با زبان و خط ایران داشت این نکته بود که خط و زبان مجوس را مانع نشر و رواج قرآن می شمرد.

در واقع از ایرانیان حتی آنها که آیین مسلمانی پذیرفته بودند زبان تازی را نمی آموختند و از این رو بسا که نماز و قرآن را نیز نمی توانستند به تازی بخوانند. در کتاب تاریخ بخارا آمده است:

مردم بخارا به اول اسلام، در نماز قرآن به تازی خواندندی و عربی نتوانستندی آموختن و چون وقت رکوع شدی مردی بود که در پس ایشان بانگ زدی: بکنیتا نکنیت، و چون سجده خواستندی کردن بانگ کردی: نگونیا نگونی کنیت.

با چنین علاقه ای که مردم در ایران به زبان خویش داشتند شگفت نیست که سرداران عرب زبان ایران را تا اندازه ای با دین و حکومت خویش معارض دیده باشند و در هر دیاری برای از بین بردن و محو کردن خط و زبان فارسی کوششی ورزیده باشند.

در پایان به ذکر سخنی در کتاب عقدالفرید چاپ قاهره از زبان خسرو پرویز میپردازم که می گوید:

اعراب را نه در کار دین هیچ خصلت نیکو یافتم و نه در کار دنیا. آنها را نه صاحب عزم و تدبیر دیدم و نه اهل قوت و قدرت. آنگاه گواه فرومایگی و پستی همت آنها همین بس که آنها با جانوران گزنده و مرغان آواره در جای و مقام برابرند .فرزندان خود را از راه بینوایی و نیازمندی می کشند و یکدیگر را بر اثر گرسنگی و درماندگی می خورند.از خوردنیها و پوشیدنیها و لذتها و کامروانیهای این جهان یکسره بی بهره اند….

منابع :

  • کتاب ۲ قرن سکوت(انتشارت امیرکبیر ص ۹۵،۹۶،۹۷- انتشارت سخن ص ۱۱۵،۱۱۶،۱۱۷،۱۱۸)
  • کتاب تاریخ طبری چاپ مصر (صفحه ۲۸۵،۲۸۶)
  • کتاب آثارالباقیه (صفحه ۳۵،۳۶،۴۸)
  • کتاب تاریخ بخارا چاپ تهران(صفحه ۷۵)
  • کتاب عقدالفرید چاپ قاهره (جلد ۲ صفحه ۵)
  • کتاب تاریخ اجتماعی ایران (جلد دوم،صفحهٔ ۵۰ )
  • کتاب تذکرة الشعرا (صفحهٔ ۲۶)
  • نگارنده ها : فرشید.ه – اِنی کاظمی

مشوق حمله اعراب به ایران

مثنی بن حارث شیبانی در اواخر دوران ساسانی در رأس یکی از دسته‌های مربوط به قبایل بکر بن وائل قرار داشت. در دوران پایانی سلسلهٔ ساسانی زمانی که ضعف و انحطاط قدرت مرکزی در ایران آشکار شد مثنی بن حارثه شیبانی و سوید بن قطبه که او نیز سر دستهٔ یکی از قبیله‌های بکر بن وائل بود، کسانی را گرد خود درآوردند و در سرزمین‌های مرزی ایران به تاخت و تاز پرداختند. داستان جنگ و گریزهای مثنی بن حارثه شیبانی در کتاب اخبار الطوال دینوری به تفصیل آمده‌است.

غارت بازاری در نزدیکی تیسفون

مثنی از ناحیهٔ حیره به غارت و چپاول می‌پرداخت و سوید بن قطبه از ناحیهٔ ابله آنها به دهقانان حمله می‌کردند و آنچه می‌توانستند به غارت می‌بردند و چون آنها را دنبال می‌کردند به داخل صحرا می‌گریختند و در آنجا کسی آنها را تعقیب نمی‌کرد. کاری که مثنی بدان دست زد و به سبب آن هم آشفتگی وضع دولت ایران نمودار گردید و هم او نام و شهرتی کسب کرد، حمله به بازار سالیانه‌ای در منطقه‌ای که امروزه بغداد قرار دارد و در نزدیکی تیسفون پایتخت ایران بود. در این ایام که مثنی در روستاهای مرزی و داخلهٔ ایران به تاخت و تاز و قتل و غارت می‌پرداخت، مصادف بود با موسم برپائی بازار سالیانهٔ آنجا، مثنی پس از غافلگیر کردن مردمی که سرگرم داد و ستد بودند به ناگاه با سواران خود به بازار حمله برد و شمشیر در میان آنها نهاد. مردم که غافلگیر شده بودند، از ترس جان، مال و خواستهٔ خود را رها کرده گریختند. مثنی برای این که بتواند با شتاب بگریزد به سوارانش دستور داد که تنها به حمل زر و سیم و آن مقدار از کالاهای گرانبها که بتوانند بر پشت اسبان خود حمل کنند، بپردازند. سپس با شتاب از آنجا گریختند و در حین گریز همچنان از تعقیب محافظان و مرزداران ایران در بیم و هراس بودند تا آنگاه که به رود سیلحین رسیدند و کسی را در تعقیب خویش نیافتند.

تشویق ابوبکر و عمر به حمله به ایران

مقارن پایان جنگ های رده مثنی اسلام آورد و بدینگونه خود را به مسلمین باز بست تا تقریباً تمام عرب را پشت سر خویش داشته باشد. مثنی پس از اینکه دریافت هیچ حرکتی از سوی محافظان و مرزداران ایران برای تعقیب آنان مشاهده نمی‌شود، خود را به مدینه رسانید و به دیدن خلیفهٔ وقت ابوبکر رفته، خرابی اوضاع ایران را برای خلیفه باز نمود و او را به جنگ با ایران تشویق کرد. ابوبکر بی‌آنکه برای جنگ با ایران آمادگی یا نقشهٔ روشنی داشته باشد، او را در جنگ رخصت داد و در دنبال او خالد بن ولید را روانه کرد و به مثنی نوشت که در برخورد با ایرانیان از خالد فرمانبرداری کند. بنا به روایتی ابوبکر به خواست او که فرستادن گروهی همراه با او برای حمله به روستاهای ایران بود، توجهی نکرد و دستور داد که او خود را در اختیار خالد بن ولید که در دنبالهٔ جنگ های رده اکنون در آبادی‌های مرزی ایران به تاخت و تاز مشغول بود، بگذارد. ولی چون در همان ایام ابوبکر بدرود زندگی گفت و عمر به جای او به خلافت نشست، تلقینات مثنی در این خلیفه زمینه‌ای مساعد یافت و چنانکه از سیر حوادث بر می‌آید تلقینات وی در تحریک آن خلیفه به حمله به ایران اثر کلی داشته‌است. مثنی بن حارث شیبانی از زخمی که در جنگ پل برداشته بود، کشته شد.

منابع

  • محمدی ملایری، محمد. تاریخ و فرهنگ ایران در دوران انتقال از عصر ساسانی به عصر اسلامی. جلد اول تهران: انتشارات یزدان، ۱۳۷۲
  • زرینکوب، عبدالحسین. تاریخ ایران بعد از اسلام. چاپ سوم. تهران: انتشارات امیرکبیر ۱۳۶۲
  • زرینکوب، عبدالحسین. بامداد اسلام. تهران: انتشارات امیرکبیر ۱۳۵۶
  • پیرنیا، حسن( مشیرالدوله). تاریخ باستانی ایران. تهران: انتشارات دنیای کتاب، ۱۳۶۲

گوشه ای از حمله اعراب به ایران

حملهٔ اعراب به ایران در قرن هفتم میلادی موجب سقوط دولت ساسانی و نهایتاً رواج دین اسلام در ایران شد. از میان حمله‌هایی که اقوام دور و نزدیک در طول تاریخ به خاک ایران کرده‌اند، حملهٔ اعراب سنگین‌ترین تبعات را به دنبال داشته‌است.چند سال پس از مرگ محمد و برطرف‌شدن آشفتگی‌های داخلی اعراب در شبه جزیرهٔ عربستان، مسلمانان در پی به‌دست‌آوردن خواسته و تصاحب سرزمین‌های آباد همسایه (که در قرآن بدیشان وعده داده شده بود) و البته گسترش دین اسلام، به سرزمین‌های اطراف که یا ولایاتی از ایران بود یا ولایاتی از روم، هجوم آورند. عمر خلیفه دوم مسلمین قبل از حمله به ایران گفته بود که خدا شما را به زبان رسول خویش گنج خسروان و قیصران وعده داده‌است برخیزید و جنگ با فارس را ساز کنید. نتیجهٔ این تاخت‌وتازها فروریختن شاهنشاهی ساسانی و فتح ایران (جز طبرستان و گیلان) به دست اعراب بود. همچنین تمام ایالت‌های افریقایی بیزانس (شامل مصر) و نیز بخش بزرگی از ایالت‌های آسیایی رومیان (شامل سرزمین‌های شام و فلسطین) به چنگ عربان افتاد. در جبههٔ ایران چند نبرد خونین رخ داد که در همه جز یک مورد پیروزی با تازیان مسلمان بود.

تازیان در سال ۶۳۳ میلادی به عراق (که آن زمان دل ایرانشهر نامیده شدی) راه یافتند. با این حال در سال ۶۳۴ در نبردی موسوم به جسر از سپاه ایران شکست خوردند و فرماندهشان به زیر پای فیل هلاک شد. بخت روشنِ ایرانیان دیری نپایید. در سال ۶۳۶ تازیان لشکر ایران را که فرماندهش رستم فرخ‌زاد بود شکست دادند، پس به پایتخت ایرانشهر، تیسفون، اندر شدند. یزدگرد سوم، پادشاه نگونبخت ساسانی، همراه خانواده و بزرگان به مرکز ایران گریخت. تازیان پیشروی را به سمت شرق ادامه دادند. خوزستان در سال ۶۴۲ سقوط کرد. در همان سال آخرین مقاومت منسجمِ ایرانِ ساسانی در نهاوند رخ داد. در نهاوند هم پس از نبردی خونین عرب پیروز شد. پس ولایت ماد (یا عراق عجم) سقوط کرد و یزدگرد به پارس بازپس نشست. با کشته‌شدنِ عمر، خلیفهٔ دوم تازی، به دست یکی از اسیران به‌بردگی‌گرفته‌شدهٔ ایرانی به نام پیروز، وقفه‌ای چندساله در خزش هولناک عرب پدید آمد. سرانجام پارس به سال ۶۵۰ میلادی گشوده شد. پس یزدگرد که نتوانسته بود کاری از پیش برد به ولایت شرقی‌تر خراسان گریخت. مرزبان مرو حضور یزدگرد را گرامی نداشت و در صدد جانش بر آمد. یزدگرد متواری شد. عاقبت، چنان که در تاریخ معروف است پادشاه ساسانی، به دست آسیابانی در مرو کشته شد؛ به سال ۶۵۱ میلادی.

خزش تاریخی عرب‌ها به سمت مشرق ادامه یافت. ولایت‌های شرقی ایران شامل سیستان و خراسان هم سقوط کردند. با این حال نواحی غربی طبرستان و نیز کل ولایت گیلان تا یکی دو سده از بلای عرب مصون ماند و افرادی از اشراف ایران در آنجا حکومت می‌کردند. باقیماندهٔ خاندان یزدگرد به چین گریختند. امپراطور چین مر ایشان را گرامی داشت و دولت در تبعید را به رسمیت شناخت. کوشش‌های پسران یزدگرد در بازپس‌گیری ملکِ پدری راه به جایی نبرد. جملگی در چین ماندگار شدند، آتشکده‌ها بر آوردند و عاقبت در غربت بمردند. گورهای شماری از ایشان و دیگر ایرانیانی که از بلای عرب گریخته بودند امروز در چین باقی‌است.

عربان مسلمان به هر شهر و ناحیه که در آمدندی با مقاومت محلی مردمان روبرو شدندی. پس چون عربان غالب آمدندی سه گزینه پیش ایرانیان مغلوب گذاشتندی: یا کشته شوید، یا اسلام آورید یا با خواری جزیه دهید. ایرانیان غالباً گزینهٔ سوم را برگزیدندی. عده‌ای از ایرانیان هم مسلمان شدندی. لیک، در بسیاری موارد تا سال‌ها، هرگاه لشکر عرب از سر ایرانیان تازه‌مسلمان برخاستی، نومسلمانان چنان که مورخان مسلمان نوشته‌اند دست‌جمعی «ردّت آوردندی».و اگر هم مسلمان نبودندی طغیان کردندی و بعضاً عامل خلیفه را کشتندی. پس باز خلیفهٔ وقت لشکر فرستادی و شورش را در موج خون فرو نشاندی. چنین بود که برای نمونه شهرهای استخر و ری و بسیاری از شهرهای خراسان چون نیشابور و مرو و نیز شهرهای دورتر چو بخارا هر یک چند بار فتح شدند.

اعرابِ شبه‌جزیرهٔ عربستان در طی گشودن پیاپی شهرهای ایران قساوتی در خور شهرت تاریخیشان بنمودند. غارت شهر و حومه، برکندن درختان، کشتار مردان و برده‌گرفتن زنان و کودکان و فروش ایشان در بازارهای عربستان فعالیتی عادی محسوب شدی. بارها کار بدانجا رسانیدند که مر اسیران ایرانی را همی کشتند تا جوی خون راندند. مثلاً ابن بلخی در گشادن چندم استخر گوید: «عبدالله بن عامر سوگند خورد که چندان بکشد از مردم استخر که خون براند. به استخر آمد و به جنگ بستد.... خون همگان مباح گردانید و چندان که می‌کشتند خون نمی‌رفت پس آب گرم بر خون می‌ریختند پس برفت». دست‌کم دو بار به خون اسیران آسیاب گردانیدند، گندم آرد کردند و نانش را خوردند. یک بار در الیس به فرماندهی خالد پسر ولید که از محمد لقب سیف‌الله گرفته بود. یک بار در گرگان به فرماندهی یزید بن مهلب.

رفتار عمر بن خطاب با ایرانیان

در جلد ششم ناسخ التواریخ، مورخه الدوله سپهر، نامه‌ای از ابان بن سلیم نقل شده‌است که از جانب معاویه، خلیفه اموی، از شام به زیادبن ابیه برادرخوانده معاویه و والی کوفه و خوزستان و فارس و عمان نوشته شده و متن این نامه توسط منشی زیاد بن ابیه به ابان بن سلیم که دوست نزدیکش بوده امانت داده شده‌است که آنرا بخواند، و وی با توجه به مضمون بسیار جالب نامه رونوشتی از آن را برای خودش برداشته‌است:

«اکنون می‌رسیم به این قومی که بنام موالی در میان امت اسلام به سر می‌برند و قوم عجم نام دارند. گوش کن زیاد! این مردم را باید ذلیل کرد. باید بهمان روشی که عمر بن خطاب آنها را می‌کوبید، طوری کوبیدشان که هرگز نتوانند سر بردارند. اینها جز با سیاست عمر بن خطاب اداره شدنی نیستند. از عطایشان که حق عمومی اتباع اسلام است تا می‌توانی بکاه. در تقسیم خواربار تا می‌توانی از سهمشان کم کن. در جبهه جنگ آنها را در صفوف مقدم بگمار تا زودتر از دیگران هدف دشمن تازه نفس قرار گیرند. سربازان آنها را به کار جاده سازی و هموار کردن راهها و کندن درختها و تسطیح بیشه‌ها بگمار و سعی کن هر چه دشواری و عذاب باشد نصیب این اعاجم شود. کاری کن که سنگینی بارها بر دوششان هر چه بیشتر فشار آورد. زیرا که اگر جز این باشد هوای عصیان خواهند کرد. »

کشتار مردم گرگان

یزید بن مهلب در گرگان در سه شبانه روز ایرانیان را سر ناودانهای آسیاب گردن زد تا در آسیاب به جای آب خون جاری شود و چرخ آسیاب را بچرخاند. سپس در آسیاب گندم آرد کردند، نان پختند و خوردند.

اوضاع ایران پیش از حملهٔ اعراب

در واپسین سالهای شاهنشاهی ساسانی اوضاع کشور آشفته گردید. بعد از پادشاهی انوشیروان، هرمزد بر تخت نشست و بعد از او خسرو پرویز که این دوره‌ها به نام دوره‌های شکوه و جلال ایرانیان نام گرفته‌است. ولی بعد از آنها در مدت کمتر از ۶ سال در حدود ۶ پادشاه بر تخت نشستند و اوضاع کشور رو به هرج و مرج می‌رفت. در سال ۱۲ هجری یزدگرد سوم در یک کودتا نظامی توسط افسری به نام رستم فرخزاد بر تخت نشست. یزدگرد جوانی میهن پرست ولی بی تجربه بود که برای پادشاهی تجربه کافی نداشت. سلطنت او هیچ تاثیری در مرتب کردن اوضاع اجتماعی آن زمان نداشت و ایران به مرز فروپاشی و یا شاید بتوان گفت دور جدیدی از شاهنشاهی که افسران پارتی برای آن مبارزه می‌کردند قرار داشت. زیرا افسران پارتی در داخل با ارتش یزدگرد مقابله می‌کردند تا در یک کودتای نظامی به سلسله ساسانیان خاتمه دهند و سلسله جدیدی از پارتیان را روی کار بیاورند.

برخی از خانواده های اشکانی متحد ساسانیان در زمان شروع حمله اعراب با رهبران عرب در ارتباط بوده اند و رهبران عرب هم در مکاتبات خود گفته اند که تنها خواهان عبور از ایران برای رسیدن به ماوراءالنهر در آسیای میانه و دستیابی به راه های بازرگانی هستند و مدعی حکومت و تاج و تخت ایران نیستند. موفقیت اعراب در حمله به ایران نتیجه مصالحه افسران اشکانی با اعراب بود.

منابع

  • ابن بلخی. فارس‌نامه. به سعی و اهتمام گای لیسترانج و رینولد الن نیکلسون. کمبریج: مطبعهٔ دارالفنون، ۱۹۲۱م.
  • دریایی، تورج. شاهنشاهی ساسانی. ترجمهٔ مرتضی ثاقب‌فر. چاپ دوم، تهران: ققنوس، ۱۳۸۴
  • طبری، محمد جریر. تاریخ طبری [تاریخ الرسل والملوک](۱۷ج). ترجمهٔ ابوالقاسم پاینده. چاپ چهارم، تهران: اساطیر، ۱۳۷۵.
  • گردیزی، ابوسعید عبدالحی. تاریخ گردیزی [زین‌الاخبار]. به تصحیح و مقابلهٔ عبدالحی حبیبی. چاپ اول، تهران: دنیای کتاب، ۱۳۶۳.
  • میرفطروس، علی. ملاحظاتی در تاریخ ایران. چاپ چهارم، فرانسه: فرهنگ، ۲۰۰۱م.
  • نرشخی، ابوبکر. تاریخ بخارا. ترجمهٔ ابونصر احمد بن محمد بن نصر القباوی. تلخیص محمد بن زفر بن عمر و تصحیح مدرس رضوی. تهران: کتابفروشی سنایی، ۱۳۱۷.

کودتای 28مرداد 1332

کودتای ۲۸ مرداد، کودتایی است که با طرح و حمایت مالی و اجرائی سازمان مخفی اطلاعات بریتانیا و سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا، سیا علیه دولتمحمد مصدق در مرداد ۱۳۳۲ به انجام رسید. در آمریکا از آن بعنوان عملیات آژاکس نیز یاد می‌شود.

تابستان سال ۱۳۲۰ در میانه جنگ جهانی دوم، نیروهای بریتانیا و شوروی وارد ایران شدند. رضاشاه پهلوی عملاً از کشور تبعید شد و محمدرضا به جای پدر بر تخت سلطنت نشست. بی اقتداری نسبی شاه جدید، به ویژه در سالهای ابتدایی، به تنش میان نیروهای سیاسی و تزلزل نهادهای قدرت دامن می‌زد.

در فاصله سال‌های ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۰، یعنی دهه اول سلطنت محمدرضا، نخست وزیر حدود پانزده بار عوض شد؛ افرادی چون احمد قوام السلطنه، علی سهیلی، محمد ساعد، ابراهیم حکیم الممالک وعبدالحسین هژیر در این دوران به مقام نخست وزیری رسیدند.

از سوی دیگر، با پایان گرفتن جنگ جهانی دوم طرز فکر و پیروی ازجنبشهای استقلال طلب و ضدامپریالیستی در دنیا رو به گسترش بود و در ایران نیز نگاه ملی گرایانه جایگاه ویژه‌ای در سیاست پیدا می‌کرد.

در سال ۱۳۲۷، جبهه ملی ایران با ائتلاف طیف گسترده‌ای از نیروهای سیاسی که شاید تنها در نگاه ملی گرایانه خویش مشترک بودند، تأسیس شد، یکی از پایه‌های اصلی این جبهه دکتر محمد مصدقبود.

رویارویی دکتر مصدق با بریتانیا در آغاز دهه ۳۰ خورشیدی موضوع تازه‌ای نبود. سال ۱۳۰۲، در دوره تصدی وزارت امورخارجه در کابینه مشیرالدوله نیز، مصدق با آنچه بریتانیا «منافع» خود در ایرانمی‌دانست، به مخالفت پرداخته بود. بلافاصله پس از مشیرالدوله، رضاخان سردار سپه (رضاشاه) به نخست وزیری رسید و مصدق از قدرت فاصله گرفت.

ظهور مجدد و مؤثر مصدق در عرصه سیاست ایران تنها پس از اشغال کشور و برکناری رضا شاه از سلطنت ممکن شد. در اولین انتخابات پس از رضا شاه (دوره چهاردهم مجلس شورای ملی)، مصدقبیشترین رأی را در تهران کسب کرد و با تلاش او طرحی در مجلس تصویب شد که به دولت اجازه نمی‌داد در حین اشغال در مورد نفت با خارجیها مذاکره کند.

حیات سیاسی مصدق انتخابات دوره شانزدهم مجلس شورای ملی بود که تقلبهای گسترده در آن، برخی ملی گرایان و مخالفان دربار را بیش از پیش به هم نزدیک کرد. جبهه ملی نیز به کمک معترضانی چون محمد مصدق، حسین مکی و مظفر بقایی تأسیس شد که ورودشان به مجلس شورای ملی شانزدهم (در دور دوم انتخابات) راه را برای تصویب طرح ملی شدن صنعت نفت هموار کرد و سرانجام به رهبری مصدق، ملی سازی نفت ایران از طرح بهقانون بدل شد. جوّ میهن پرستی و بیگانه ستیزی در ایران بالا گرفته بود و ترور نخست وزیر وقت، سپهبد حاجعلی رزم آرا به دست «فدائیان اسلام» زنگ خطر دیگری بود هم برای محمدرضا، هم برای کسانی که «خائن» و «مزدور بیگانه» نامیده می‌شدند. حسین علاء هم که به جای نخست وزیر مقتول،سپهبد حاجعلی رزم آرا نشست، چاره‌ای جز برخاستن زود هنگام و سپردن کرسی وزارت به مصدق نیافت.

دغدغه و برنامه اصلی دولت مصدق به اجرا درآوردن قانون «ملی شدن صنعت نفت» بود.

از آن پس مذاکرات پی در پی بریتانیاییها و میانجیگری امریکاییها بی نتیجه ماند و حتی شکایت انگلیس به دیوان لاهه و شورای امنیت سازمان ملل متحدنیز تأثیری بر روند ملی شدن نفت ایران نگذاشت. مصدق در لاهه و نیویورک به دفاع از حق مالکیت مردم بر منابع سرزمین خود پرداخت تا «انگلیس»، «انگلیس دوستان» و «انگلیس ترسان» را بیش از پیش با خود دشمن کند.

پس از تصویب قانون ملی شدن صنعت نفت در ایران دکتر مصدق به نخست‌وزیری رسید. او برنامه خود را اجرای این قانون (و نیز اصلاح قانون انتخابات) اعلام کرد. مذاکرات با شرکت نفت ایران و انگلیسشروع شد.

شرکت نفت آماده پذیرش ملی شدن نفت ایران نبود و همچنان بر ادامه قرارداد ۱۹۳۳ اصرار داشت. دکتر مصدق از شرکت نفت ایران و انگلیس خلع ید کرد و کارشناسان و مدیران این شرکت ناچار به ترکایران شدند.

دولت بریتانیا از ایران به شورای امنیت شکایت کرد. شورا رسیدگی به این شکایت را به دیوان بین‌المللی در لاهه ارجاع کرد. دکتر مصدق دادگاه بین‌المللی را برای رسیدگی به این مسئله که امری مربوط به حق حاکمیت ایران بود صالح ندانست. دیوان نیز بالاخره به عدم صلاحیت خود رای داد. بدین ترتیب بریتانیا وشرکت نفت که نتوانستند از مجراهای قانونی بین‌المللی با ملی شدن نفت ایران مقابله کنند به اقدام در ایران پرداختند. مخالفان مصدق در ایران را متشکل و هماهنگ کردند وبا صرف پول چهره‌هائی را که در آغاز نهضت ملی شدن نفت با مصدق همراه بودند، به مقابله با او کشاندند. هدف بریتانیا و شرکت نفت برکناری مصدق به صورتی دنیا پسند واز طریق مجلس و افزایش فشار داخلی بود.

دکتر مصدق توانست در مقابل این فشارها نیز مقاومت کند. با رفراندم و انحلال مجلس دیگر معلوم بود که بریتانیا باید دست از اقدامات قانونی بردارد و رو در رومصدق را ساقط کند. اما در همین مورد هم سعی در حفظ ظاهری قانونی کرد و با همراه کردن محمدرضا پهلوی، دستخط‌هائی از او برای عزل دکتر مصدق و نصب سپهبد زاهدی به نخست‌وزیری گرفتند. در ۲۵ مرداد دکتر مصدق که صدور فرمان عزل را خلاف روح قانون اساسی و حکومت مشروطه می‌دانست از قبول آن سرباز زد. در ۲۸ مرداد حرکت هماهنگی که سازمان‌های اطلاعاتی بریتانیاو آمریکا طرح کرده بودند آغاز شد.

طبق قرارداد ۱۹۳۳ «شرکت نفت ایران و انگلیس» نفت ایران را انحصارا در دست خود داشت. اما این فعالیت پر سود مدت‌ها مورد نظر شرکت‌های نفتی آمریکائی نیز بود و منتظر بودند که امکانی برای ورود به عرصه نفت ایران پیدا کنند.

در تحولات تاریخی دهه‌های ۲۰ و ۳۰ خورشیدی ایران، دولتهای بریتانیا و سپس آمریکا نقش بسیارمهم ولی در عین حال متفاوتی بازی کردند؛ بزرگ‌ترین دغدغه بریتانیاییها در ایران، منافع مالی یا به عبارت دیگر، منابع نفتی بود. پیشینه حضور بریتانیاییها در ایران موجب نفوذ آنها در لایه‌های مختلف اجتماع و سیاست ایران شده بود و به خطر افتادن منافع آنان در حقیقت منافع گره خورده برخی ایرانیها را نیز به خطر می‌انداخت. در مقابل، حضور آمریکاییها در ایران جدید بود؛ نفت ایران در اندازه ای نبود که برای آمریکا حیاتی باشد. به همین جهت نیز آمریکا تا سال 1953 (1332) هوادار ملی شدن نفت ایران بود. مهمترین دلیلش افزایش بی سابقه کمکهای مالی دولت آمریکا در دوران نخست وزیری مصدق به ایران میباشد.

ولی انگلیسی‌ها برای همراه کردن آمریکایی‌ها در مورد کودتا سعی در قوی جلوه دادن احتمال به قدرت رسیدن کمونیستها داشتند . اسناد منتشر شده وزارت امور خارجه آمریکا به خوبی نشان می‌دهد که آمریکاییها در ایران بیش از هر چیز نگرانیهای «ژئو استراتژیک» داشتند؛ این اسناد نشان می‌دهد که حضور دولت شوروی در همسایگی ایران، حساسیت ویژه‌ای در دولتهای آمریکا پس از جنگ جهانی (ترومن و آیزنهاور) ایجاد کرده بود. دست کم سه سال پیش از کودتای ۲۸ مرداد ۳۲، آمریکاییها برنامه جامعی برای مقابله با «تهدید کمونیسم» در ایران داشتند.

در دوران ریاست جمهوری ترومن، تلاشهای دولت محافظه کار چرچیل در بریتانیا برای همراه ساختن آمریکا در تغییر دولت ایران نتیجه نداد و اسناد منتشره نشان می‌دهد که برنامه آمریکا در این دوره مشروط به حمله شوروی یا به قدرت رسیدن حزب توده در ایران بوده است اما پس از روی کار آمدن دولت جمهوریخواه ژنرال آیزنهاور، سیاستهای آمریکا به سمت اقدام «پیشگیرانه» رفت و از این پس بود که پول و مأموران مخفی آمریکا به ایران سرازیر شدند.

روابط بریتانیایی ها با درباریان، نظامیان و طبقه روحانی در ایران نیز کمک شایانی به برنامه‌های آمریکا می‌کرد و اسناد حاکی از آن است که برای همراه ساختن نمایندگان مجلس، روحانیون، افسران ارتش و روزنامه‌ها با کودتا علیه دولت مصدق پول در نظر گرفته شده بود. همچنین پیداست که سپهبد فضل‌الله زاهدی انتخاب آمریکا برای فرماندهی کودتا بوده و بسیاری از فعالیتهای پیش از کودتا را نیز، عاملین آمریکا و نه خود تیمسار زاهدی به انجام می‌رساندند. در سطح پایینتر، نقش نمایندگان بریتانیا و بویژه خانواده رشیدیان پررنگتر بوده است که قادر بودند سران آشوب طلب و مردم عادی را با پول علیه مصدق بشورانند. تردیدی نیست که آمریکا و بریتانیا هر آنچه می‌توانستند برای سرنگونی دولت مصدق کردند اما شاید موفقیت ایشان بدون نقش آفرینی خود ایرانیها ممکن نمی‌شد.

دولت بریتانیا که در مقابله با مصدق حاضر به هر اقدامی شده بود توانست نظر دولت آمریکا را به شرکت در مقابله با مصدق در مقابل شریک کردن شرکت‌های آمریکائی در نفت ایران جلب کند. انتخاب دولت جمهوری‌خواه آیزنهاور در آمریکا نیز به این روند کمک کرد و سازمان‌های اطلاعاتی دو کشور به طرح یک اقدام مشترک در ایران برای سرنگونی مصدق پرداختند. بریتانیا به دلیل نیاز به جلب مشارکت شاه و نیز به دلیل بسته بودن سفارت انگلستان در ایران نیاز مند به همراه کردن آمریکا در کودتا بود.

سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا، سیا، اسناد تازه‌ای را در ارتباط با کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ منتشر کرد که نشان می‌دهد دولت آمریکا قصد داشت در صورتی که کودتا علیه دولت دکتر محمد مصدق شکست بخورد، در ایران یک جنگ چریکی دامنه دار به راه بیندازد. این سند «بکلی سری» که در سال ۱۹۵۳ در وزارت خارجه و شورای امنیت ملی آمریکا تنظیم شده، حکایت از آن دارد که آمریکا تا چه اندازه نگران آن بود که کودتا برای سرنگونی دکتر مصدق با ناکامی مواجه شود.

این سند همچنین اثبات می‌کند که طرحی در جریان بود تا با افزایش حضور نظامی آمریکا در منطقه و ایجاد یک نیروی چریکی ضد کمونیست در جنوب ایران، حرکتی برای بی ثبات کردن دولت مصدق آغاز شود.

دولت مصدق که با پافشاری برای در دست گرفتن کنترل کامل منابع نفتی کشور دشمنی دولتهای غربی را به جان خریده بود، سرانجام در ۱۹ ماه اوت سال ۱۹۵۳ برابر با ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ خورشیدی توسط سرلشکر فضل‌الله زاهدی که از حمایت ایالات متحده برخوردار بود، سرنگون شد. کودتا علیه دولت مصدق پس از آن امکان‌پذیر شد که ابتدا دولت آمریکا طی عملیاتی موسوم به «عملیات آژاکس» ایران را در آشوب و هرج و مرجی فروبرد که راه را برای سقوط مصدق هموار کرد.در آن زمان دولت آیزنهاور در آمریکا نگران آن بود که این طرح به بیراهه کشیده شود و نیروهای حزب توده با بهره جستن از نا امنی قدرت را در دست بگیرند.

والتر اسمیت معاون وزیر خارجه وقت به کاخ سفید اطلاع داد که سازمان سیا برای مقابله با این احتمال، آماده شده است تا در صورت شکست کودتا یک جنگ چریکی دراز مدت و دامنه دار علیه اعضای حزب توده و دیگر فعالان سیاسی در ایران به راه بیندازد.

اسمیت در این یادداشت نوشته است:

تا امروز سیا موفق شده ده نفر را با دستگاههای گیرنده و فرستنده رادیویی در نقاط مختلف ایران بگمارد تا در صورت لزوم با این سازمان تماس برقرار کنند. عده دیگری هم برای پیوستن به آنها تعلیم می‌بینند.

در همان حال، در پایگاه ویلوس فیلد در لیبی که در آن زمان در اختیار آمریکا بود اسلحه و مهمات برای این منظور انبار شده بود. به گفته اسمیت این مقدار اسلحه و مهمات برای مسلح کردن ده هزار نفر کفایت می‌کرد. او می‌گوید که این تجهیزات می‌توانست در عرض سه تا چهار هفته به ایران برسد. اسلحه و مهمات قرار بود در تهران و تبریز همراه با محموله‌های مخفی طلا و پول نقد به دست افراد خاصی برسد.

سیا طرحی هم برای اداره چریکهایش توسط هشت گروه سه نفره تهیه کرده بود. در عین حال، قرار بود دهها هواپیمای آمریکایی هم در جنوب ترکیه مستقر شوند و یک نیروی کوچک از نفرات و شناورهای آمریکایی هم قرار بود در نزدیکی بصره در جنوب عراق استقرار بیابند تا از پراکنده شدن کمونیستهای فراری در منطقه جلوگیری کنند.

ارتش آمریکا مصمم بود تا از یک پایگاه نظامی در ظهران واقع در عربستان سعودی هم سود بجوید. اما با پیروزی کودتای ژنرال زاهدی، سرنگونی دولت دکتر مصدق و بازگشت شاه به ایران دیگر نیازی به دست زدن به این عملیات پیدا نشد.

اولین مخالفان مصدق وابستگان شرکت نفت ایران و انگلیس و هواداران سیاست بریتانیا در ایران بودند. این گروه در بخش‌های مختلف اجتماع فعال بودند. برخی از نمایندگان دوره ۱۷ به ویژه در مجلس با دکتر مصدق آشکار و پنهان مخلفت می‌کردند. شبکه بدامن دستگاه مطبوعاتی وابسته به شرکت نفت ایران و انگلیس هم با نوشتن مقاله و پخش اخبار و دامن زدن به شایعات نقش خود را ایفا می‌کردند.

در ایران دوران کودتای ۲۸ مرداد، قبل و بعد از جنگ دوم جهانی، سازمان مخفی اطلاعات بریتانیا، به ریاست شاپور ریپورتر که به عنوان رئیس (بعد از جنگ دوم جهانی) شبکه اطلاعاتی بریتانیا در ایران اقامت داشت بر حوادث مهمی تأثیر نهاده و نقش اصلی و تعیین کننده داشت. در رأس عملیات انتشاراتی و دروغ‌پراکنی انگلیسی‌ها در ایران دکتر زنر از شبکه بدامن از نزدیکان خانم لمبتون قرارداشت که به‌ویژه برای همکاری با «شرکت نفت ایران و انگلیس» از سویسازمان مخفی اطلاعات بریتانیا به ایران اعزام شده بود.

گروه دیگر درباریان و وابستگانشان بودند. اشرف پهلوی و علیرضا پهلوی از فعال‌ترین درباریان مخالف مصدق شدند.

در کمتر از پنج سال میان تشکیل «جبهه ملی ایران» و کودتای ۲۸ مرداد، اختلافهای بسیاری میان مصدق و نزدیکانش ایجاد شد و درگیریهای مصدق با یاران سابقش، سرنگونی دولت او را تسهیل کرد.

در این میان شاه به وضوح در پاسخ به درخواست مخالفین، از لزوم برکناری دولت از روشهای قانونی سخن میگفت.

در آغاز سال ۱۳۳۱، قوام السلطنه به ایران بازگشت و حمایت بریتانیا و نزدیکان شاه، بخصوص خواهرش اشرف از قوام، با مشکلات مصدق با مجلس شورای ملی و رئیس وقت مجلس، حسن امامی همراه شد.

با شدت گرفتن اختلافها بر سر وزارت جنگ، مصدق در روز ۲۵ تیر ۱۳۳۱ از قدرت کناره گرفت اما حمایت بی سابقه روحانیت به رهبری آیت الله کاشانی از مصدق باعث یک شورش عمومی بر ضد قوام شد. در نتیجه شاه او را برکنار کرده و مصدق در رویداد ۳۰ تیر ۱۳۳۱ با ختیارات بیشتر به قدرت بازگشت. از این زمان سناتور زاهدی - بازنشسته ارتش - خود را به عنوان اپوزیسیون دولت مطرح کرد.

آیت‌الله کاشانی که در آغاز همراه مصدق بود بعد از رویداد ۳۰ تیر ۱۳۳۱ همراه با دکتر مظفر بقائی و حسین مکی و حائری‌زاده به مخالفان او پیوست.

عده‌ای از افسران بازنشسته ارتش و ژاندارمری با تشویق و تحریک و تطمیع دربار به صف مخالفان پیوستند. توطئه ربودن و شکنجه و کشتن سرتیپ افشارطوس، رئیس شهربانی، به رویارویی همه جنبه دو طرف انجامید. دولت به دستگیری و تعقیب مخالفان خود پرداخت و از سوی دیگر مخالفان به رهبری حسین مکی در مجلس، طرح استیضاح دولت را مطرح کردند. هواداران دولت نیز کاشانی را از ریاست مجلس برداشتند. در این زمان همچنان اکثریت نمایندگان مجلس هوادار دولت بودند ولی به گفته خود دکتر مصدق، این اکثریت شکننده بود و به همین دلیل او تصمیم به انحلال مجلس گرفت.

شاه و خانواده سلطنتی و اطرافیان آنان در دربار از اقدامات محمد مصدق در محدود کردن اختیارات شاه و جلوگیری از دخالت درباریان در امور حکومتی با توجه به سابقه خانوادگی محمد مصدق که از شازدگان قاجار بود ناراضی بودند و از این روی برای سلطنت سلسله پهلوی احساس خطر می‌کردند. آنان نیز با دولت بریتانیا در مقابله با دکتر مصدق همسود بودند.

در کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ رضاشاه و حوادث بعدی آن سازمان مخفی اطلاعات بریتانیا در ایران، که از سال۱۸۹۳ میلادی/ ۱۳۱۰ ق. یعنی از سه سال قبل از قتل ناصرالدین شاه به وسیله سِر اردشیر ریپورتر (اردشیر جی) اداره می‌شد، نقش اصلی و تعیین کننده داشت.

سِر اردشیر ریپورتر (اردشیر جی) مجری دستورات وزیر جنگ وقت بریتانیا، یعنی سِر وینستون چرچیل، بود. بعدها چرچیل، به عنوان نخست وزیروقت بریتانیا، نقش سرنوشت سازی در کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ ایفا کرد.

در کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و حوادث بعدی آن سازمان مخفی اطلاعات بریتانیا در ایران، به ریاست شاپور ریپورتر(فرزند اردشیر ریپورتر - اردشیر جی) که به عنوان رئیس شبکه اطلاعاتی بریتانیا در ا یران اقامت داشت بر حوادث مهمی تأثیر نهاده و نقش اصلی و تعیین کننده داشت.

مصدق به صورت یک شخصیت محبوب و بین‌المللی درآمده بود و شاه نیز از همین مسئله هراس داشت. هراس از تشکیل یک حکومت جمهوری، همان چیزی که در پشت جلد قرآن از مصدق بر عدم آن سوگند گرفته بود که در هر شرایطی به این کار دست نزند.

این هراس بعد از چند اتفاق و رویداد مهم از جمله درگیری احزاب در ۲۳ تیر و رویداد ۳۰ تیر ۱۳۳۱ به او هشدار داد تا کار را تمام کند. کاری به نام «برکناری محمد مصدق» که برادران دالس (جان فاستر دالس و آلن دالس) که در دولت آیزنهاور به عنوان وزیر خارجه و رئیس سیا حاضر شدند به عنوان مهره‌های طرف مشورت انگلیس به آیزنهاور یادآوری کنند که آماده نجات ایران از دامن کمونیسم باشد. آنها همچنین به چرچیل نیز خبر دادند که آماده کودتا باشد. رهبری عملیات به عهده افسری با تجربه به نام کرمیت روزولت گذاشته شد. روزولت در آن زمان ۳۷ ساله و رئیس بخش آسیا- خاور نزدیک سازمان سیا بود.

او با یک پرواز به بیروت رفت و از آنجا با اتومبیل از طریق بیابان‌های سوریه و عراق با نام مستعار «جیمز لاکریج» وارد ایران شد. در آن زمان همه چیز برای اجرای این برنامه آماده بود. حزب توده که ارتباطاتی با نزدیکان دکتر مصدق برقرار کرده بود، از چند هفته پیش خبر وقوع یک کودتای نظامی را به دست آورده و گزارش کرده بود.

تاخت و تاز احزاب مختلف در تهران، ناسزاگویی مطبوعات وابسته به دربار از جمله روزنامه داد عمید نوری به مصدق، وقایع سی تیر ۱۳۳۱ و برکناری قوام، حمله مطبوعات بین‌المللی طرفدار انگلیس به مصدق و درگیری و زورآزمایی او با شرکت نفت انگلیس (بی.پی) و عدم صادرات نفت ایران و مسدود شدن اعتبارات بین‌المللی و بروز سایر مشکلات از دکتر مصدق یک سیاست‌مدار منزوی ساخته بود. او تلاش می‌کرد تا اقتصاد بدون نفت ایران را شکل دهد و بر پایه گرفتن مالیات از صاحبان صنایع و بازاریان این هدف را به انجام برساند. اما با سنگ اندازی‌های بسیار در این جریان نتوانست اوضاع را به نفع خود تغییر دهد. تا قبل از پروژه کودتا اشرف پهلوی که با فشار مصدق، از ایران خارج شده بود، در پاریس بعد از دیدار با جان فاستر دالس و اسدالله رشیدیان و گرفتن پیغام با نام خانوادگی «شفیق» وارد ایران شد و طی ملاقاتی مخفیانه با محمد رضا شاه به وی اطلاع داد که غرب از وی در برابر مصدق و کمونیستها حمایت می‌کند. بعد از اطلاع مصدق از بازگشت اشرف، وی عکس العمل تندی نشان داد و به شاه اعلام کرد که اگر خواهر شاه خاک ایران را تا بیست و چهار ساعت ترک نکند وی را زندانی و دادگاهی خواهد کرد. اشرف در پی عکس العمل تند مصدق دوباره از ایران خارج شد. در همین حال ژنرال نورمن شوارتسکف، با مبالغی پول نقد به بهانه ماموریت در لبنان و مصر و پاکستان وارد ایران شد و با شاه ملاقات کرد.

رابط انگلیسی یعنی شاپور ریپورتر ( نیز با شاه ملاقاتی داشت و از طریق او به شاه پیام داده شد که آمریکا و انگلستان قصد کودتا دارند و وحشتی از این کار ندارند. شاه با تکان دادن سر با قصد آنان موافقت کرد. در آن دیدار مهم ژنرال نورمن شوارتسکف به شاه اطلاع داد که افسر جوان فرمانده کودتا (روزولت) نیز قصد دیدار با او را دارد. شاه اظهار نگرانی کرد و درخواست کرد که این دیدار محرمانه باشد تا دیگران به این قضیه پی نبرند و به مصدق گزارش ندهند. دیداری که بعدها در یک شب در اتومبیل روی داد و روزولت زیرپتویی پنهان و در همان حال با شاه مذاکره کرد.

دستور کودتا از طرف چرچیل و آیزنهاور صادر شده بود. اولی به خاطر انتقام ملی شدن صنعت نفت و دومی به خاطر ترس از حاکم شدن کمونیسم بر ایران، خلع دکتر مصدق به وسیله انجام کودتا یک بار هم قرار بود در سال ۱۳۳۱ بیفتد. اما مصدق متوجه شد و با تعطیل کردن سفارت انگلیس در تهران و اخراج تمام دیپلمات‌های انگلیسی، این برنامه را ناکام گذاشت. غروب روز ۲۴ مرداد ۱۳۳۲ گروهی از افسران سیا در ویلای امنی در تهران گردهم آمدند. قرار بود در نیمه شب آن روز رمز عملیات آژاکس با عنوان «حالا دقیقاً نیمه شب است» به صورت رمز از رادیو بی‌بی‌سی اعلام شود. عملیات آژاکس در ۴ مرحله انجام می‌شد:

تبلیغات منفی در مساجد، جراید، خیابان‌ها توسط شبکه بدامن علیه مصدق به خاطر روابط نزدیکانش با حزب توده و شوروی.

خلع مصدق از نخست وزیری با فرمان شاه.

تظاهرات گروه‌های از مردم به نفع شاه و سلطنت.

ظاهر کردن پیروزمندانه سرلشکر زاهدی به عنوان نخست وزیر جدید از سوی شاه.

نقشه کودتا با همکاری بریتانیا و آمریکا طرح شد و پس از چندبار تجدید نظر و مشورت با عناصر اصلی به تصویب رسید. نقشی که برای شاه در نظر گرفته شده بود امضای فرمان عزل مصدق و نیز امضای فرمان نصب سرلشکر زاهدی به نخست‌وزیری بود. اشرف پهلوی که به درخواست مصدق به خارج از کشور رفته بود با مقامات آمریکائی و انگلیسی در سوئیس دیداری داشت و سپس با استفاده از نام خانوادگی شوهرش به ایران بازگشت و در مدت کوتاهی که فرصت داشت شاه را در جریان طرح کودتا گذاشت و با آشکار شدن حضورش دوباره ناچار به خروج از کشور شد. شاه پس از تردیدهای اولیه به امضای فرمان‌ها رضایت داد. بعدها روشن شد که شاه در واقع دو ورقه سفید را امضا کرده بود تا کودتاگران آنچه لازم است بر بالای امضای او بنویسند.

فرمان عزل را یک ساعت بعد از نیمه شب ۲۵ مرداد سرلشکر نصیری که رئیس گارد سلطنتی بود با همراهی تانک و زره‌پوش از سعدآباد به خیابان کاخ آورد تا در منزل دکتر مصدق به او ابلاغ کند. مصدق که با تلفن از حرکت این گروه باخبر شده بود فرمان را گرفت و رسید داد و نیروی محافظ مقر او بلافاصله نصیری و نیروی همراه او را بازداشت کردند. شاه که قبلا به کلاردشت رفته بود با شنیدن خبر بهرامسر رفت و از آنجا با هواپیما به بغداد و سپس به رم پرواز کرد.

صبح ۲۵ مرداد خبر اقدام نصیری در شهر منتشر شد و همه دانستند که کوششی برای برکناری مصدق صورت گرفت و ناموفق بود. کودتای ۲۵ مرداد شکست خورده بود.

طرفداران مصدق که از اقدام شاه خشمگین بودند با تظاهرات و سخنرانی احساسات خود را بیان کردند. حزب توده نیز که در روزهای گذشته از احتمال کودتا خبرداده بود شروع به سازماندهی تظاهرات در تهران و شهرستان‌ها کرد. عوامل بریتانیا و آمریکا در نقش طرفداران مصدق یا حزب توده با استفاده از این جو به شایعه پراکنی و اقدامات تندروانه از قبیل تهدید روحانیون و توهین به مقدسات مذهبی مردم و درخواست الغای سلطنت و حتی رئیس‌جمهور شدن مصدق پرداختند. مصدق که تظاهرات را در خدمت کودتاگران می‌دانست دستور جلوگیری از تظاهرات را به پلیس و ارتش ابلاغ کرد.

از ساعات اولیه صبح ۲۸ مرداد جمعیتی از سمت جنوب به سمت مرکز شهر تهران به راه افتادند.

با شروع تظاهرات، گروههایی از مردم نیز تحت تأثیر این جوّ به صف شعاردهندگان علیه مصدق پیوستند و از سوی دیگر، نظامیانی که با دریافت پول به شرکت در کودتا رضایت داده بودند، همراه جمعیت شدند. اسناد منتشر شده در آمریکا نشان می‌دهد که در همین زمان، بیشتر مقامهای ارشد نظامی و حتی خود فضل‌الله زاهدی مخفی شده یا به آمریکاییها پناه برده بودند.

چند ساعت پس از شروع تظاهرات، غوغاگران به پشتگرمی تانکها دفتر نزدیکان به مصدق و روزنامه‌های هوادار او را غارت کردند. در این میان، دفتر حزب توده نیز از یورش «شاهدوستان» و «کمونیسم ستیزان» در امان نماند. دولت مصدق و حتی حامیان او در ارتش واکنشی به این تحولات نشان ندادند.

روایتهای متعددی از دلایل بی تحرکی مصدق و هواداران او شده‌است: جدی نگرفتن خطر، ضعف در تصمیمگیری بموقع، عدم ارتباط مناسب در سطوح بالا یا فرسودگی توأم با نا امیدی مصدق و یارانش، نمونه‌هایی از این روایات است. به هر روی، ساعاتی پس از ظهر درگیریهای بین طرفداران و مخالفان مصدق به اطراف خانه او کشیده شد. عده اندکی از نظامیان وفادار به مصدق با همه توان در برابر یورش جمعیت و نظامیان حامی کودتا مقاومت کردند اما تصرف ساختمان رادیو، پایان واقعی ماجرا بود. در ساعات پایانی روز، مقاومت در اطراف خانه نخست وزیر هم شکسته شد، جمعیت خانه مصدق را غارت کردند و او از طریق بام خانه اش جان به در برد.

عوامل کودتا با پیگیری و خرج کردن مبلغ زیادی پول نیروهائی از اوباش و زنان بدنام محلات مختلف را بسیج کردند و صبح روز چهارشنبه ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ خیابان‌های تهران شاهد حرکت این نیروها و نیروهای نظامی با شعار «جاوید شاه» بود. تا بعد از ظهر خیابان‌ها در کنترل اوباشی بود که به طرفداران مصدق حمله می‌کردند. دفترهای احزاب و نشریات طرف‌دار مصدق یا حزب توده غارت شد و به آتش کشیده شد. منزل دکتر مصدق نیز با تانک و مسلسل مورد حمله نیروهای نظامی کودتا قرار گرفت و مصدق دستور عدم مقاومت به نیروی محافظ نخست‌وزیری داد و در خانه همسایه‌اش پناه گرفت. اوباش و نظامیان به غارت منزل دکتر مصدق پرداختند. میراشرافی فرمان عزل مصدق و نصب زاهدی را از رادیو خواند. سرلشکر زاهدی که در این مدت نزد ماموران آمریکائی مخفی بود از مخفیگاه به در آمد. مردم با سکوت و حیرت این رویدادها را ناظر بودند. نه مصدق، نه طرفداران مصدق و نه حزب توده که وعده "تبدیل کودتا به ضد کودتاً را در روزهای گذشته می‌داد اقدامی برای مقابله نکردند و کودتا پیروز شد.

پس از کودتا سرلشکر زاهدی امور دولت را در دست گرفت. دکتر مصدق در روز ۲۹ مرداد خود را به زاهدی تسلیم کرد و بازداشت شد. فرمانداری نظامی به ریاست سرتیپتیمور بختیار به تعقیب و دستگیری و شکنجه مخالفان پرداخت. شاه از رم بازگشت. مذاکرات نفت با شرکت نفت ایران و انگلیس و چند شرکت آمریکائی و اروپائی شروع شد که در آخر به قرارداد کنسرسیوم منجر شد. کمک‌های مالی آمریکا به دولت ایران رسید و در تقویت حکومت تازه موثر افتاد.

کودتای ۲۸ مرداد تأثیر مهمی بر روابط ایران و آمریکا گذاشت که هنوز آثار آن در روابط دو کشور محسوس است. در ۱۸ مارس سال ۲۰۰۰ میلادی مادلین آلبرایت وزیر امورخارجه آمریکا در سخنرانی خود گفت:

در سال ۱۹۵۳ آمریکا نقش موثری در ترتیب دادن براندازی نخست‌وزیر محبوب ایران محمد مصدق داشت. دولت آیزنهاور معتقد بود که اقداماتش به دلایل استراتژیک موجه‌اند ولی آن کودتا آشکارا باعث پس‌رفت سیر تکامل سیاسی ایران شد و تعجبی ندارد که هنوز بسیاری از ایرانیان از این دخالت آمریکا در امور داخلی آنان ناراحت‌اند. علاوه براین در ربع قرن بعد از آن ایالات متحده و غرب پیوسته از رژیم شاه حمایت کردند. دولت شاه هرچند کارهای زیادی برای پیشرفت اقتصادی ایران انجام داد ولی مخالفان خود را بی‌رحمانه سرکوب کرد.

موسی مهران محافظ دکتر مصدق در رابطه با گلوله‌باران منزل دکتر مصدق می‌گوید:

تمام دیوارهای خانه دکتر مصدق گلوله خورده بود و می‌خورد و صدای مهیبی می‌داد تا یکی از گلوله‌ها وارد اتاق می‌شود، آقای دکتر صدیقیگفت: آقا اجازه بدهید از اتاق خارج شویم اما دکتر مصدق گفت فقط تختم را جا به جا کنید.

شاه بر خلاف قانون که محاکمه نخست وزیر را تنها توسط دیوان عالی کشور مجاز می شمرد، محمد مصدق را را در دادگاه نظامی محاکمه و به سه سال حبس مجرد ( انفرادی) محکوم کرد. در جریان برگزاری دادگاه تظاهرات مردمی در شهرهای مختلف کشور در دفاع از وی سرکوب شد.وی پس از پایان زندان به روستای احمدآباد تبعید شد. شاه پس از مرگ وی گفت:« زنده و مرده اش در احمد آباد» و بدین ترتیب در دفن وی در قبرستان ابن بابویه جلوگیری شد. محمد مصدق در روزهای اخر عمر خود در این باره می‌گوید:

كمونيسم را بهانه كرده اند كه نفت ما را ۱۰۰ سال ديگر هم غارت كنند. دادگاه نظامی مرا به سه سال حبس مجرد محكوم كرد كه در زندان لشكر ۲ زرهی آن را تحمل كردم. روز ۱۲ مرداد ۱۳۳۵ که مدت آن خاتمه یافت به جای این‌که آزاد شوم به احمدآباد تبعید شدم و عده‌ای سرباز و گروهبان مأمور حفاظت من شدند. اکنون که سال ۱۳۳۹ خورشیدی هنوز تمام نشده مواظب من هستند و من محبوسم و چون اجازه نمی‌دهند بدون اسکورت به خارج [قلعه] بروم در این قلعه مانده‌ام و با این وضعیت می‌سازم تا عمرم به سر آید و از این زندگی خلاصی یابم.

محاکمه فعالان سیاسی در دادگاههای نظامی ارتش تا پایان سلطنت پهلوی ادامه یافت. دکتر فاطمی ( وزیر امور خارجه دولت مصدق) و کسی که پیشنهاد اولیه ملی شدن صنعت نفت را ارائه کرده بود نیز توسط دادگاه نظامی به اعدام محکوم و در حالیکه بیمار بود تیرباران شد. امیرمختار کریم پور شیرازی مدیر روزنامه شورش که از شاه و بستگانش انتقاد کرده بود نیز در زندان لشگر دو زرهی ( محل حبس و شکنجه زندانیان سیاسی پس از کودتا) زنده به آتش کشیده و کشته شد.

برخی معتقدند که کودتای ۲۸ مرداد تأثیر مهمی بر روابط ایران و آمریکا گذاشت که هنوز آثار آن در روابط دو کشور محسوس است. در ۱۸ مارس سال ۲۰۰۰ میلادی مادلین آلبرایت وزیر امورخارجه آمریکا در جلسه ای با حضور شماری از ایرانیان ملیگرا از جمله هوشنگ امیراحمدی در سخنرانی خود گفت:

در سال ۱۹۵۳ آمریکا نقش موثری در ترتیب دادن براندازی نخست‌وزیر محبوب ایران محمد مصدق داشت. دولت آیزنهاور معتقد بود که اقداماتش به دلایل استراتژیک موجه‌اند ولی آن کودتا آشکارا باعث پس‌رفت سیر تکامل سیاسی ایران شد و تعجبی ندارد که هنوز بسیاری از ایرانیان از این دخالت آمریکا در امور داخلی آنان ناراحت‌اند. علاوه براین در ربع قرن بعد از آن ایالات متحده و غرب پیوسته از رژیم شاه حمایت کردند. دولت شاه هرچند کارهای زیادی برای پیشرفت اقتصادی ایران انجام داد ولی مخالفان خود را بی‌رحمانه سرکوب کرد.

همچنین رییس جمهور آمریکا اوباما در دیدار سه روزه از کشور سعودی و مصر ( ۱۲ - ۱۵ خرداد ۱۳۸۸ ) ( ۲ - ۵ ژوئن ۲۰۰۹ ) در نطق از پیش تنظیم شده خود در قاهره اذعان کرد که کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ کار آمریکا بوده است.

خانم کلینتون، وزیر امور خارجه آمریکا، در روز چهارشنبه، ۴ آبان ۱۳۹۰/ ۲۶ اکتبر ۲۰۱۱، در دو مصاحبه اختصاصی مفصل و جداگانه با دو شبکه فارسی زبان، BBC فارسی و بخش فارسی صدای آمریکا، به گفتگوی مستقیم با مردم ایران پرداخت. خانم کلینتون، با یادآوری پوزش خانم مادلین آلبرایت، وزیر خارجه پیشین آمریکا، از مردم ایران به خاطر نقش آمریکا در کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، بار دیگر از این واقعه ابراز تأسف کرد.

تا زمان پیروزی انقلاب ایران، رژیم این روز را به عنوان یک جشن ملی با نام «قیام ۲۸ مرداد» گرامی میداشت. پس از انقلاب ایران آنرا با نام «کودتای آمریکایی ۲۸ مرداد» در تقویم ثبت کردند.

بسیاری بحثها درباره قانونی بودن یا نبودن اقدام شاه در عزل نخست وزیر و حرکت مصدق در برگزاری رفراندوم و به تعطیلی کشاندن مجلس و راست یا اغراق آمیز بودن نقش آمریکاییها در سرنگونی مصدق بوده است. برخی از منتقدان ایرانی نقش آمریکا در کودتای ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ را مورد تردید قرار داده و برخی دیگر بر نقش آمریکا در کودتا تاکید دارند.

منابع:

  • کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ در ایران1و2 - پروفسور یرواند آبراهمیان
  • ملی شدن نفت در ایران و کودتای ۲۸ مرداد - پروفسور یرواند آبراهمیان
  • نظری به تاریخ جنبش ملی شدن نفت ایران
  • موحد، محمدعلی، خواب آشفته نفت (سه جلد) خواب آشفتهٔ نفت.
  • گازیوروسکی، مارک، کودتای ۲۸ مرداد، کودتای آمریکایی در تهران
  • همه مردان شاه - استفن کینزر
  • نقش انگلیس در کودتای آمریکائی ۲۸ مرداد
  • انگلیس و کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲
  • کودتای آمریکایی – انگلیسی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲
  • شبکه‌های اطلاعاتی بریتانیا و آمریکا در ایران (۱۳۲۰- ۱۳۳۲) و کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲


پایه ایران  زمین

واژهٔ ایران در پارسی باستان «آئیریانا» و در فارسی میانه به شکل «اِران» بوده، به معنای «سرزمین مردمان اصیل» است. در کردستان ایران هنوز ایران با همان نام کهن «اِران» تلفظ می‌شود. در اسناد تاریخی کردستان نیز همواره از این نام استفاده‌شده‌است.

واژهٔ «آریا» در زبان‌های اوستایی، پارسی باستان و سانسکریت به ترتیب به شکل‌های «اَیریه» ، «اَریه» ، «آریه» به کار رفته‌است. همچنین در زبان سنسکریت «اریه» به معنی سَروَر و مهتر و «آریکه» به معنی مَردِ شایستهٔ بزرگداشت و حرمت است و آریایی به ‌زبان اوستایی «ائیرین» و به زبان پهلوی و پارسی دری «ایر» خوانده می‌شود و ایرج به زبان آریایی است. ایر در واژه به‌معنی «آزاده» و جمع آن «ایران» به‌معنی «آزادگان» است.

نام ایران در لغت به معنی «سرزمین آریاییان» است و مدت‌ها پیش از اسلام نیز نام بومی آن نیز ایران، اران، یا ایرانشهر بود. البته از ۶۰۰ سال پیش از میلاد تا ۱۳۱۴ (۱۹۳۵) در میان اروپاییان با نام «پرشیا» شناخته می‌شد. که در سال ۱۳۱۴ در شرف تأسیس لیگ ملل با درخواست رسمی رضاشاه پهلوی همان نام بومی کشور (ایران) در عرصهٔ جهانی هم مورد کاربرد قرار گرفت. نام «پرشیا» همچنان برابر نام ایران است و در زبان‌های اروپایی به دلیل سابقه تاریخی - فرهنگی‌اش کاربرد دارد، اما در اخبار سیاسی بیشتر نام ایران به کار برده می‌شود.

پیشینهٔ تاریخی تمدن در ایران به تمدن‌هایی در عیلام، شهر سوخته، جیرفت و... می‌رسد، ولی شروع تاریخ سیاسی ایرانیان از آغاز حکومت پادشاهی ایران در زمان ماد است. شاهنشاهی ماد، نخسین شاهنشاهی ایران بوده‌است و لذا به عنوان شروع تاریخ شاهنشاهی ایران درنظر گرفته می‌شود.

ایران پیش از آریاییان

پیش از آریاییان تمدن‌های شهر سوخته (در سیستان)، تمدن عیلام (در شمال خوزستان)، تمدن جیرفت (در کرمان)، تمدن ساکنان تپه سیلک (در کاشان)، تمدن اورارتو (در آذربایجان)، تپه گیان (در نهاوند) و تمدن کاسی‌ها (در لرستان امروز) در سرزمین ایران بودند.

ایلامیان یا عیلامی‌ها از هزاره چهارم پ. م. تا هزاره نخست پ. م.، بر بخش بزرگی از مناطق جنوب غربی پشتهٔ ایران فرمانروایی کردند. به قدرت رسیدن حکومت ایلامیان و قدرت یافتن سلسلهٔ عیلامی پادشاهی اوان در شمال دشت خوزستان مهم ترین رویداد سیاسی ایران در هزاره سوم پ. م. است. تا پیش از ورود مادها و پارسها، تاریخ سرزمین ایران منحصر به تاریخ عیلام است.

ایران و آریاییان

نظریه‌ای که امروز بیش از هر نظریهٔ دیگری در میان صاحب‌نظران مقبول است اینست که قبایلی که خود را آریایی (آریایی در زبان ایشان به معنی شریف یا نجیب بود) می‌خوانند در اواخر هزارهٔ دوم پیش از میلاد (در این تاریخ اختلاف بسیار است) به فلات ایران سرازیر شدند. از بررسی اساطیر و زبان ایشان برمی‌آید که ایشان خویشاوندی نزدیک با هندیان داشتند و گویا پیش از آمدن آنان به ایران و مهاجرت دستهٔ دیگر به هند با هم می‌زیستند. به هر حال آنچه مسلم است اینست که هر دو دسته خود را آریایی می‌خواندند.

نظریهٔ دیگری که برخی از تاریخدانان مانند جهانشاه درخشانی مطرح کرده‌اند قائل به حضور دیرین آریاییان در سرزمین ایران می‌باشد. بر پایهٔ این نظریه تمدن‌های پهنهٔ ایران‌زمین به جز تمدن ایلام، آریایی در نظر گرفته شده‌اند. شواهد فراوانی به سود این نظریه ارائه شده است. این شواهد شامل سندهای فراوان زبان‌شناختی باستانی، تاریخی (به ویژه ارزش قائل شدن برای تاریخ سنتی ایران)، هواشناسی تاریخی، باستان‌شناختی، انسان‌شناختی و ... می‌باشند.

شاید بسیاری باور ننمایند که از سال سی‌ام هجری که سال مرگ یزدگرد آخرین پادشاه ساسانی است تا سال ۱۳۴۴ه‍.ق(۱۳۰۴ه‍.خ) که تاریخ برافتادن قاجاریان می‌باشد در درون حدود طبیعی ایران بیش از یکصد و پنجاه خاندان به استقلال یا نیمه استقلال پادشاهی کرده‌اند و از میان ایشان تنها چهار خاندان سلجوقیان و مغولان و صفویان و نادر شاه را می‌توان گفت که بر سراسر ایران حکمروا بودند. از دیــــــگران طاهریان، سامانیـان، صفاریـان، غزنویـان، بویهـیــان، خوارزمشـاهیـان، قره‌قویـونــلویــان، آق‌قویونلویان، زندیان، قاجاریان اگر چه پادشاهان بزرگ و بنام بودند هیچ کدام سراسر ایران را زیر فرمان نداشتند. آن دیگران هم جز خاندان‌های کوچکی نبودند که هر کدام بر یک یا دو ولایت فرمانروا بودند.

در زمینه دودمان‌ها باید این را به اشاره یادآوری کرد که در یک دوره که آل جلایر نیز بر بخش‌هایی از ایران زمین فرمان می‌راندند، حدود بیست دودمان بر ایران فرمانروا بودند.

ایران امروزه از اقوام زیادی از جمله :آذربایجانی، کرد، لر، بختیاری، بلوچ، مازندرانی، گیلک، قشقایی، عرب، لک، تالشی، ترکمن، خلج، آشوری، کلدانی، مندایی(صائبی)، تات، گرجی، سیستانی، ارمنی، و یهودی تشکیل شده‌است.

در ایران در مجموع حدود ۷۵ زبان و گویش رواج دارد و بزرگ‌ترین گروه‌های زبانی ایران را فارسی، ترکی آذربایجانی، کردی، ترکمنی، گیلکی، مازندرانی، خلجی، تالشی، لری، بختیاری، عربی، بلوچی، لکی، دیلمی، تاتی، ارمنی، آشوری، مندایی، گرجی، عبری، کلدانی و... تشکیل می‌دهند.

دودمان‌های دوره پیش از اسلام

  • ایلامیان (بیش از ۳۲۰۰ سال پ. م. - ۵۳۹ پ.م.)
  • ماد (آغاز قرن هشتم پ. م. - ۵۵۰ پ. م.) «نخستین پادشاهی آریایی‌ها در ایران» ؛ بنیان‌گذار دیاکو ؛ پادشاه نامدار هووخشتره
  • هخامنشیان (۵۵۹ پ. م. - ۳۳۰ پ. م.) بنیان‌گذار کورش بزرگ ؛ پادشاهان نامدار داریوش یکم و خشایارشاه
  • سلوکیان (۳۳۰ پ. م. - ۱۲۹ پ. م.) بنیان‌گذار سلوکوس یکم
  • اشکانیان (۲۵۶ پ. م. - ۲۲۴ م.) «استقلال ایران از سلوکیان» ؛ بنیان‌گذار ارشک ؛ شهریاران بزرگ مهرداد یکم و ارد یکم
  • ساسانیان (۲۲۴ م. - ۶۵۲ م.) بنیان‌گذار اردشیر بابکان ؛ شهریاران بزرگ شاپور یکم، شاپور دوم و انوشیروان

دودمان‌های دوره پس از اسلام

  • طاهریان (۲۰۶ - ۲۵۹ ه. ق.) بنیان‌گذار طاهر بن حسین ذوالیمینین
  • صفاریان (۲۶۱ - ۲۸۷ ه. ق.) بنیان‌گذار یعقوب بن لیث صفاری
  • سامانیان (۲۶۱ - ۳۸۹ ه. ق.) بنیان‌گذار اسماعیل سامانی
  • زیاریان (۳۱۵ - ۴۶۲ ه.ق.) بنیان‌گذار مرداویج پسر زیار ؛ شهریار نامدار قابوس بن وشمگیر
  • بوییان (۳۲۰ - ۴۴۰ ه.ق.) بنیان‌گذار عمادالدوله علی ؛ شهریار بزرگ عضدالدوله
  • غزنویان (۳۸۸ - ۵۵۵ ه.ق.) بنیان‌گذار سلطان محمود غزنوی
  • سلجوقیان (۴۲۹ - ۵۱۱ ه.ق.) بنیان‌گذار طغرل بیک ؛ شهریاران بزرگ ملکشاه و سلطان سنجر
  • خوارزمشاهیان (۴۷۰ - ۶۱۷ ه.ق.) بنیان‌گذار انوشتکین غرجه ؛ شهریار نامدار سلطان محمد
  • ایلخانان مغول (۶۵۴ - ۷۳۶ ه.ق.) بنیان‌گذار هلاکو خان
  • تیموریان (۷۷۱ - ۹۰۳ ه.ق.) بنیان‌گذار تیمور گورکانی
  • صفویان (۹۰۶ - ۱۱۳۵ ه.ق.) بنیان‌گذار شاه اسماعیل یکم ؛ شهریار بزرگ شاه عباس یکم
  • افشاریان (۱۱۴۸ - ۱۲۱۰ ه.ق.) بنیان‌گذار نادرشاه
  • زندیان (۱۱۶۳ - ۱۲۰۹ ه.ق.) بنیان‌گذار کریمخان زند
  • قاجار (۱۲۰۹ - ۱۳۴۵ ه.ق.) بنیان‌گذار آقامحمدخان ؛ شهریار نامی ناصرالدین شاه
  • پهلوی (۱۳۴۵ ه.ق./ ۱۳۰۴ ه.خ. - ۱۳۵۷ ه.خ.) بنیان‌گذار رضا شاه
  • نظام جمهوری اسلامی (۱۳۵۷ ه.خ. - تاکنون) بنیان‌گذار امام خمینی

منابع و معادن

مهمترین منابع ایران عبارتست از: نفت و گاز. ایران، دومین ذخایر نفتی جهان، یازده درصد ذخایر ثابت شده نفتی زمین معادل ۱۳۰ میلیارد بشکه؛ و نیز دومین ذخایر گازی جهان، هجده درصد ذخایر ثابت شده گاز زمین، معادل ۲۶ تریلیون متر مکعب را در اختیار خود دارد. مهم‌ترین منطقه‌های نفتی این کشور مسجد سلیمان، هفتگل، گچساران، آغاجاری و اسلام آباد غرب(شاه آباد پیشین) است. همچنین دریای مازندران نیز اندوخته نفتی بسیاری را در خود نهفته دارد. نفت قم نیز در حال بهره‌برداری است. بیشترین معادن در حال بهره‌برداری در استان‌های خراسان وجود دارد.

دیگر معادن مهم ایران عبارت‌اند از: معادن زغال سنگ ؛ کانیهای فلزی: طلا، منگنز، کرومیت، مس، سرب، روی، نیکل، کبالت، نقره و اورانیوم ؛ معدنی شیمیایی: گوگرد، نمک ؛ سنگهای تزئینی مانند فیروزه ؛ شن و ماسه.

صنایع

عمده‌ترین صنایع پیشرفته ایران عبارت‌اند از: صنایع نفت، گاز، پتروشیمی، فولاد، نساجی، شیمیایی، غذایی، خودروسازی، سدسازی، الکتریکی و الکترونیکی و....

سازه‌های مهم دستی و سنتی ایران عبارت‌اند از: فرش و قالی، گلیم بافی و زیلو، منبت‌کاری، خاتم‌کاری و سفال‌گری.

راه‌ها

راه آهن سراسری جنوب باختر ایران را به شمال خاور آن، شمال باختر را به شمال خاور، و شمال باختر را به جنوب میانی متصل می‌سازد. خط‌آهنی که جنوب باختر ایران را به شمال خاور آن متصل می‌کند، نخستین خط‌آهن ایران است که در زمان رضا شاه ساخته شده‌است که بندر امام خمینی (شاپور پیشین) را به بندر ترکمن متصل می‌کند. خط‌آهن دیگری از بندرعباس تا بافق و از آنجا به سرخس (به سوی ترکمنستان) و قطور (به سوی ترکیه) اتصال دارد. شمال خاور و شمال باختر ایران نیز با خط‌آهن به هم ارتباط دارند.

همچنین جاده‌های آسفالته و خاکی همه شهرهای ایران را به هم مربوط می‌سازد. راه‌های کشتیرانی در دریای مازندران، دریای عمان و خلیج فارس برقرار است. راههای هوایی میان بیشتر کشورهای بزرگ جهان و شهرهای بزرگ ایران به ویژه تهران و شیراز برقرار است.

دودمان بختیاری


بختیاری‌ها قومی از مردم ایران هستند که مناطق غربی کشور ایران بسر می‌برند. آنها را لرهای بختیاری نیز نامیده‌اند. زبانهای کاربری این دو قوم فارسی و لری بختیاری می‌باشد.

تاریخچه

برای نخستین بار حمدلله مستوفی در شمارش تبارهای لر بزرگ از بختیاری‌ها نام برده‌است. تباری که پس از نیرومند شدن آوازه بیشتری یافت و سرانجام به بیشتر سرزمین‌های لر بزرگ چیره شد و نام خود را به آنها داد.

بر پایه نوشته‌های تاریخی بختیاری نام یکی از تبارهای بزرگ ایران می‌باشد که به لر بزرگ نیز شناخته شده‌است چرایی این نامگذاری به گفته برخی به سبب نزدیکی دامنه فرمانروایی اتابکان لرستان به سرزمینهای بختیاری نشین در زمان گسیختگی و چندگانگی فرمانروایی ایران بوده‌است از این رو آنان را لر بختیاری نیز می‌نامند. نام لر کوچک نیز به مردمان لرستان و ایلام امروزی داده شده بود. در گستره زمانی میان هخامنشیان و ساسانیان، لرستان بخشی از سرزمین بزرگ پارس بوده‌است. پس از اسلام و از زمان خلفای عباسی، لرستان فراتر از مرزهای امروزی (از همدان تا گلپایگان) -و زیر پرچم فرمانروایی اتابکان لرستان- تا مرز اتابکان فارس (ازسال ۵۰۶ تا ۱۰۰۶ هجری قمری) گسترده شده بود از این رو فرمانروایان این سده‌ها با نام اتابکان لرکوچک شناخته می‌شدند. خرم آباد پایتخت فرمانروایی اتابکان لر کوچک و ایذه مالمیر پایتخت فرمانروایی اتابکان لر بزرگ به شمار می‌رفته.

با درنگریستن به گمانه زایش کوروش بزرگ در انشان که شهری در آپا اختر خوزستان بوده (به باور برخی همان ایذه امروزی) و همچنین سنگ نبشته‌ای که گفته‌های کورش بزرگ را دربرداشته و در شوش یافت شده و در آن آمده‌است که کورش بزرگ بر آن شده که در سر راه خود از هگمتانه به شوشا با مردمان باختری دیداری داشته باشد می توان چنین برداشت کرد که دامنه سرزمین باختری‌ها جایی میان همدان و شوش امروزی بوده و نه در باکتریا (افغانستان) و یا میان رودان.

همچنین نام‌های برخی از سرزمین‌های بختیاری نشین مانند شهرستان پارسان (فارسان امروزی)و یا ایزدجی (میزدج امروزی) و روستای پیل آباد (فیل آباد امروزی) که جایگاه پرورش و نگهداری فیـل های جنگی بوده‌است گویای این است که این سرزمین بخشی از امپراتوری پـارس بوده از اینرو می‌توان برداشت کرد که واژهٔ بختیاری همان دگرگون شدهٔ واژهٔ باختـری می باشد.

برخی بر این باورند که بختیاری ها از دید تبار از بازماندگان پارسیان اند و لرها و به لولوبی‌ ها و کاسپی‌ها و گوتی‌ها -که از تبارهای پیش از تاریخ ایران می‌باشند و امروزه گمان می‌رود که تباری هند و اروپایی داشته اند- نزدیک هستند. برخی نیز بر این باورند که ریشه تباری لرها از سکاها می‌باشد (سکاها مردمانی هند و اروپایی تبار بودند که در بسیاری از بخش‌های فلات ایران پراکنده شده بودند)

رومن گیرشمن باستان‌شناس سرشناس فرانسوی می‌نویسد :

من جای جای این سرزمین (بختیاری) پا نگذاشته‌ام مگر اینکه عیلامی را یافته‌ام

این نشان از این دارد که پیش از چیرگی مردمان هند و اروپایی تبار این سرزمین هم زیر پرچم امپراتوری ایلام بوده‌است.

در آغازه پادشاهی فتحعلی‌شاه قاجار، بختیاری بخشی از خاک استان فارس بود و رود کارون جداکنندهٔ فارس و "عراق عجم" به‌شمار می‌آمد.از سال ۱۲۵۲ قمری بختیاری گاهی بخشی از اصفهان و گاهی بخشی از خوزستان بود.

بختیاری‌ها در گذر تاریخ همواره در رده‌های سیاسی، سپاهی و بازرگانی دستی داشته‌اند، به‌ویژه جایگاه ایشان بعنوان سپاهیان صفویه و تشکیل زندیه تا انقلاب مشروطه و سپس تشکیل شرکت نفت و جنگ ایران و عراق ... نخستین کسی که برآن شد تا تاریخ بختیاری‌ها را به نگارش درآورد سردار اسعد بختیاری بود که در نگاشته‌های او به نام "تاریخ بختیاری" به دانسته‌های ارزشمندی درباره بختیاری‌ها بر می‌خوریم.

زیستگاه

بختیاری‌ها در بخشی از استان‌های چهارمحال و بختیاری و خوزستان، اصفهان و قسمتی از شرق لرستان (الیگودرز و دورود و ازنا) ساکن هستند.چهارمحال و بختیاری شامل چهار محل به نام لار، کیار، میزدج، گندمان و سرزمینهای بختیاری می‌باشد و از این رونام آن را (چهار محال) و (بختیاری) نامیده اند.

منطقه لار از طرفی شهر فرخشهر (قهفرخ و یا در گویش محلی قفه‌رخ) تا روستای سودِجان (سودِگان) و از طرفی دیگر روستای مصطفی آباد تا روستای بارده را در بر می‌گیرد. (شهرهای فرخشهر، شهرکرد، سامان، بـِن، سورشجان، هفشجان و روستاهای مصطفی آباد، هارونی، سودِجان، پیربلوط، ارجنک، زانیون، چالشتر، هرچگان، تومانک و بارده).ساکنان این مناطق فارسی زبان و ترک زبان هستند.

منطقه کیار (که از کوه کلار از ایل دورَکی گرفته شده) از طرفی روستای دهنو(بعد از دستگرد) تا روستای دستنا و از طرفی دیگر گهرو تا روستای بهرام آباد (بعد از روستای خراجی) را در بر می‌گیرد. (شهر شلمزار و روستاهای دهنو، دستگرد، دزک، سرتیش نیز، دستنا، گهرو، تیش نیز، شاپورآباد، قلعه تک، خراجی، بهرام آباد).

منطقه می‌زدج (ایزدجی) از طرفی روستای جونقان (گین کان) تا روستای باباحیدر و از طرفی دیگر بعد از روستای مصطفی آباد، تنگهٔ پردنجان (پردنگان) تا روستای گوشه را در بر می‌گیرد. (شهرستان فارسان، شهر جونقان و روستاهای راستآب، چلیچه، پردنگان، گوجان، ده چشمه، کُرون، چوغاهست، گوشه، باباحیدر، چوبین، فیل آباد، عیسی آباد).

منطقه گندمان از طرفی شهر فرادمبه تا روستای گِردِبیشه و از طرفی دیگر روستای قلعه ممی کاه تا نزدیک دهاقان اصفهان را در بر می‌گیرد. (شهرستان بروجن، شهرهای گندمان، فرادمبه و بلداجی و روستاهای قلعه ممی کاه، گردِبشه).

سرزمینهای بختیاری از طرفی شهر سمیرم در استان اصفهان تا شهر درود در استان لرستان و از طرفی دیگر از شهرستان رامهرمز در استان خوزستان تا شهر داران در استان اصفهان را در بر می‌گیرد.

سرزمینهای بختیاری به دو بخش ییلاقی و قشلاقی تقسیم می‌شود.

محل سکونت ییلاق و قشلاق ایل چهارلنگ به دو بخش تقسیم می‌گردد.

بخش ییلاقی یکی در محدوده شهرستان فریدن تا شهرستان درود و دیگری از شهرستان سمیرم تا لردگان می‌باشد.

بخش قشلاقی نیز یکی در محدوده شهرستان دزفول و دیگری در محدوده شهرستانهای ایذه و رامهرمز می‌باشد.

مرکز منطقه ییلاق یکی آخوره (فریدون شهر امروزی) و دیگری سمیرم و مرکز منطقه قشلاق یکی ایذه و دیگری رامهرمز بوده‌است. خوانین ایل چهارلنگ در بخش ییلاقی در منطقه آخوره (فریدون شهر) و در بخش قشلاقی در محدوده ایذه بوده‌است.

محل سکونت ایل هفت لنگ نیز به دو بخش تقسیم می‌گردد :

بخش ییلاقی در محدوده شورآب، تنگه گزی و دامنه‌های زردکوه تا اَردَل به مرکزیت شهرستانهای کوهرنگ و چلگرد

بخش قشلاقی در محدوده اندیکا و مسجد سلیمان امروزی به مرکزیت اندکا می‌باشد.

در تاریخ معاصر (دوران قاجار) خوانین ایل هفت لنگ بختیاری که از قدرت و شوکت بیشتری برخوردار شده بودند، در منطقه ییلاقی، چوغاخور و در منطقه قشلاقی، ایذه و قلعه تـُل را مقر حکومتی خود قرار داده بودند.

ویژگی‌های فرهنگی

بختیاری همراه با سنت‌ها و شیوه‌های خاص زندگی، به تنهایی یکی از جاذبه‌های بی‌نظیر و چشم‌گیر منطقهٔ بختیاری است. زندگی ایلی با الگوی سکونت و آداب و رسوم ویژه، مورد علاقهٔ گردشگران داخلی و خارجی است. این جاذبه علاوه بر آن که بازدیدکنندگان عادی را به سوی خود جلب می‌کند، می‌تواند مورد توجه دانشجویان و دانش پژوهان علوم اجتماعی و انسانی قرار گیرد.

یکی از دیدنی‌های جالب توجه استان چهارمحال و بختیاری کوچ ایل بختیاری است. اگر چه در دهه‌های آغازین قرن حاضر گروه‌های بسیاری از ایل بختیاری نیز همانند سایر ایلات و عشایر ایران ” تخته قاپو“ (یکجانشین) شدند، اما هنوز هم بخشی از ایل، کوچ‌رو و متحرک است. کوچ‌روهای بختیاری، زمستان را در دشت‌های شرق خوزستان و تابستان را در بخش‌های غربی منطقه چهارمحال و بختیاری به سر می‌برند. آنها هر ساله از اواخر اردیبهشت ماه از پنج مسیر گوناگون همراه با مبارزه‌ای خستگی ناپذیر با سختی‌های طبیعت، ضمن عبور از رودخانه‌ها، دره‌ها و پشت سر گذاشتن بلندی‌های زردکوه در مناطق معینی از دامنه‌های زاگرس پراکنده می‌شوند و قریب سه ماه در این منطقه می‌مانند و با چرای دام‌ها در مراتع سرسبز به رمه‌داری سرگرم می‌شوند. نحوه معیشت و زیست، الگوی سکونت و باورها، سنت‌ها و آداب و رسوم از جمله جاذبه‌های دیدنی این شیوه زندگی است. به مسیرهای کوچ در اصطلاح ایل راه می‌گویند که شامل ایل‌راه‌های دزپارت، تاراز، هزارچمه، کوه سفید و تنگ فاله است.

قالی‌ها و دست بافته‌های بختیاری در تمام جهان مشهور و بازار خوبی دارند. همچنین بختیاری سرزمین شیرهای سنگی است که نخستین بار توسط محسن فارسانی مورد مطالعه علمی قرار گرفتند. وی همچنین فیلم مستندی در باره شیرهای سنگی به نام «برد شیر» ساخته‌است. همچنین بایسته‌است در راستای حفظِ ضرب‌المثل‌های بختیاری نیز تلاش‌های سودمند بیشتری صورت گیرد تا این میراث تجربی گذشتگان نیز برای آیندگان برقرار ماند.

موسیقی آنان شامل سرنا و کرنا و کوس (طبل) و سازهای بادی کوچکتر از سرنا و کرنا است. توشمال که سرپرستی موسیقی را در ایل بر عهده دارند اکنون هم در مجالس عروسی هنرمندی خود را به نمایش می‌گذارند.

مراسم سوگواری

مراسم سوگواری در میان بختیاری‌ها اهمیت خاصی دارد و همراه با مراسم پرسوز و گدازی برگزار می‌شود که احتمالاً نشانه انس و الفت و همبستگی ژرفی است که میان آنها وجود دارد. این اهمیت هم در عزاداری‌های مذهبی و هم در عزاداری‌های خصوصی به بارزترین شکل مشهود است.

برگزاری مراسم عزاداری خانوادگی نیز جالب توجه‌است. در ایل بختیاری وقتی کسی فوت کند، ایل یکپارچه غرق غم و ماتم می‌شود و لحظه‌ای صاحب عزا را رها نمی‌کنند. چوقا از تن بیرون می‌کنند و لباس سیاه می‌پوشند. بعد از غسل متوفی، سید همراه ایل، سید پیر شاه یا سید امامزاده‌های اطراف مسیر و مکان کوچ و استقرار را خبر می‌کنند تا بر مرده نماز میت بگذارند و سپس مرده را به خاک می‌سپارند. خاک که گودی گور را پر کرد، مردها در فاصله دور می‌ایستند و زن‌های ایل به دور گور حلقه می‌زنند، گریه سر می‌دهند و همراه با مرثیه که گاگریو گفته می‌شود به شرح حال زندگی مرده می‌پردازند. در این هنگام تُشمال‌ها آهنگ غم انگیزی به نام چپی می‌نوازند. بعد از این مراسم خیرات شروع می‌شود. صاحب عزا چادر سیاهی بر پا می‌کند، مردم ایل تیره به تیره، طایفه به طایفه، برای دلداری صاحب عزا می‌آیند و سرباره می‌آورند. سرباره مخارج عزاداری صاحب عزا را کاهش می‌دهد. این مراسم تا یک سال به طول می‌انجامد، چرا که شاید تیره یا طایفه‌ای در مسافت‌های دور باشد و یا امکان حضور به موقع پیدا نکرده باشد.

وقتی کلانتر یا یکی از سرشناسان ایل بمیرد نیز مراسم خاصی انجام می‌شود. بدین ترتیب که زین و برگ اسب یا اسبانی را با پارچه سیاه می‌پوشانند و بر گردن اسب نیز پارچه‌های رنگین که یک سر آن بر زین و سر دیگرش روی پیشانی اسب است به بند دهنه می‌بندند، سپس اسب را در حالی که دهنه آن به دست یک نفر است در محوطه امامزاده می‌گردانند. این پارچه را «یال پوش» می‌گویند. چوقا و تفنگ متوفی را نیز روی اسب می‌بندند. بختیاری‌ها معمولاً بر سر مزار جوانان، پهلوانان و بزرگان خود شیر سنگی قرار می‌داده‌اند.

عزاداری برای ائمه‌اطهار به ویژه در ماه محرم همانند همهٔ نقاط ایران باشکوه برگزار می‌شود. شیوه اجرای مراسم تقریباً همانند سایر نقاط ایران است. دسته‌های زنجیرزنی، سینه‌زنی و حضور در مراسم مساجد و تکایا از جمله جلوه‌های برگزاری اینگونه مراسم است.

گویش بختیاری

گویش بختیاری یکی از گویش‌های لُری‌تبار یعنی از دسته جنوب باختری زبان‌های ایرانی است. گویش‌ها و زبان‌های لُری‌تبار عبارت‌اند از فیلی، لکی، بختیاری، لری جنوبی، و کومزاری.

همواره در زمانهای گذشته، دیوارهای بلند و دشوار گذر زاگرس مانع از نفوذ اقوام مهاجم به درون منطقهٔ بختیاری بوده‌است.

بنابراین زبان ایل بختیاری تا قبل از گسترش رسانه‌های همگانی و مدارس ملی تقریباً دست‌نخورده و بکر مانده بود اما امروزه براثر آسانی ارتباط با شهر و پایتخت، گویش بختیاری نیز مانند لهجه‌ها و گویش‌های دیگر به سرعت در حال دگرگونی و نزدیک شدن به فارسی رایج است.

نسل امروز بختیاری (به‌ویژه ساکنین شهرها و اسکان‌یافتگان) در طول کم‌تر از نیم قرن نه تنها خیلی از اصطلاحات و واژه‌های پنجاه سال پیش بختیاری را استفاده نمی‌کنند؛ بلکه معنای آنها را نیز نمی‌دانند و یا فراموش کرده‌اند. گفته می‌شود در طی سال‌های گذشته که بختیاری‌ها بسوی شهرنشینی و پراکندگی رفته‌اند در حدود دوهزار واژه کهن از آنان نابود شده‌است.

گویش بختیاری به طور کلی به چهار دسته تقسیم می‌شود:

  • گویش بخش خاوری که تحت تأثیر لری کوه‌گیلویه واقع شده‌است.
  • گویش منطقه جنوبی که تحت تأثیر گویش طایفهٔ بهمئی بوده‌است.
  • گویش منطقه چهارلنگ
  • گویش بخش میانی

که هر دو گویش نسبتاً کمتر تحت تأثیر قرار گرفته‌اند؛ بر خلاف تصور افراد ناآشنا، گویش لُری بختیاری با گویش لری (خرم آبادی) تفاوت‌های بسیاری به‌ویژه از نظر تلفظ دارد. اما از نظر ادبیات و به ویژه ضرب المثل‌ها و زبانزدهای بومی بین تمام زبانهای لری اشتراکات زیادی وجود دارد

تن پوش بختیاری

پوشش زنان:

۱. پوشش سر"لچک و می‌نا: لچک کلاهی است که زیر مینا استفاده و با انواع سکه‌های قدیمی، مروارید، سنگ و پولک تزیین می‌شود و انواع گوناگون دارد. سیخکی، ریالی، صدف، که رایج‌ترین آن ریالی می‌باشد که از سکه‌های قدیمی استفاده می‌شود.

۲. می‌نا: روسری از جنس حریر و ابعاد بسیار زیاد به شکل مستطیل است که به‌صورت بسیار ویژه‌ای به سر می‌کنند. مینا را با سنجاق محکم توسط بندی از یک‌سوی لچک به‌سوی دیگر آن از پشت سرشان می‌آویزند که به آن سیزن گفته می‌شود و بعد موهای جلوی سر را تاب می‌دهند و از زیر لچک بیرون می‌آورند و در پشت مینا پنهان می‌کنند وآن موها را ترنه می‌نامند و با مهره‌هایی با رنگ‌های گوناگون آن را تزئین می‌کنند که جلوه‌ای خاص به زیبایی مینا می‌دهد.

۳. تن‌پوش زنان بختیاری پیراهنی است به نام جومه یا جوه این پیراهن معمولاً دو چاک در اطراف کمر دارد و تا پایین کمر می‌رسد و زیر آن دامن بسیار پرچینی به نام شولارقری می‌پوشند که برای تهیه آن گاه از ۸ تا ۱۰ متر پارچه استفاده می‌شود.

۴. جلیقه (جلیزقه) روی پیراهن پوشیده می‌شود که از جنس مخمل است. همچنین زنان بازوبندی (بازی‌بند) نیز بدست می‌کنند که با مهره‌های رنگی و سنگ تزیین می‌شود. البته استفاده از آن خیلی عام نیست و بیشتر در عروسی پوشیده می‌شود.

۵. پوشش پایین تنه از شلواری معمولی و گیوه استفاده می‌شود.

رنگ لباس زنان بختیاری الهام گرفته از طبیعت است. زنان و دختران جوان در رخت‌های خود از رنگ‌های روشن استفاده می‌کنند و رنگ لباس خانم‌های مسن به دلیل احترام به سن و سال آن‌ها تیره‌است.

پوشش مردان:

۱. سرپوش مردان بختیاری کلاهی نمدی است به رنگ‌های مشکی، قهوه‌ای روشن و تیره و سفید که به آن کلاه خسروی هم گفته می‌شود. در ابتدا خوانین کلاه سفید رنگ خسروی بسر می‌گذاشتند اما بعد از اینکه رضا شاه آنان را تخت قاپو کرد آنان را نیز از پشیدن لباس بختیاری نیز منع کرد، به همین دلیل به مرور زمان کلاه سفید جای خود را به کلاه سیاه مردم عادی داد. امروزه دیگر کودکان کلاه سفید خسروی بسر می‌گذارند. کلاه خسروی همانطور که از نامش پیداست، طرحش از کلاه خسروان، پادشاهان ساسانی است که این خود نشان دهندهٔ قدمت تاریخی فرنگ منطقه می‌باشد.

۲. در ابتدا مردان بختیاری بالاپوشی به نام قـَبا داشتند که از کنار چاک داشت و هینطور از آستینهای فراخی برخوردار بود، اما بعد منع لباس توسط رضاشاه، بالا پوشی بنام چوقا که راعیت آنرا می‌پوشید متداول شد که دست باف زنان عشایر است. چوقا از پشم بز به دو رنگ سیاه و سفید تهیه می‌شود و خاصیت ضد باران دارد، گرما را در زمستان نگه‌می‌دارد و در تابستان رطوبت و خنکی را حفظ می‌کند. نقش‌های چوقا، ستون‌هایی کوتاه و بلند هستند و طرح این ستون‌ها رااز ساختمان‌های دوره هخامنشی می‌دانند. قبا برگرفته از طراحی اشکانی است.

۳. برای پوشش پایین تنه از شلواری به رنگ مشکی استفاده می‌گردد که شلواری گشاد و بسیار آزاد است. در این سالهای اخیر به دلیل استفاده از محصولات پارچه‌ای کارخانه دبیت منچستر انگلستان به آن شلوار دبیت نیز گفته می‌شود. پوشش پا گیوه‌است که در تابستان رطوبت و خنکی را حفظ می‌کند و در زمستان گرما را نگه می‌دارد. از مجسمه برنزی که در ایذه مالمیر بختیاری کشف گردیده مجسمه مردشمی درموزه ایران باستان، چنین به‌نظر می‌رسد که این شلوار نیز از البسهٔ دوران اشکانی باشد.

بختیاری های سرشناس

  • سردار اسعد بختیاری از سران جنبشس مشروطه
  • شاپور بختیار آخرین نخست وزیر ایران در دوره پهلوی
  • ثریا اسفندیاری بختیاری ملکه سابق ایران
  • مسعود بختیاری خواننده فولکلور شهیر بختیاری
  • بهرام مشیری نویسنده، محقق و مورخ
  • محسن رضایی سیاستمدار
  • مهدی کروبی سیاستمدار
  • امیدوار رضایی سیاستمدار
  • بهزاد غلامپور سنگربان سابق تیم ملی فوتبال ایران
  • سهراب بختیاری زاده بازیکن سابق تیم ملی فوتبال ایران
  • میلاد میداوودی مهاجم تیم ملی فوتبال ایران
  • ایمان مبعلی هافبک تیم ملی فوتبال ایران
  • هدایت ممبینی داوربین المللی فوتبال
  • امیدعلی شهنی کرم‌زاده ریاضی دان برجسته ایرانی
  • پژمان بختیاری شاعر
  • قیصر امین پور شاعر
  • جمشید چالنگی مجری تلویزیون
  • صفر ایرانپاک بازیکن سابق تیم ملی فوتبال ایران
  • یدالله جهانبازی داور بین المللی فوتبال
  • هدایت موسوی رحیمی خوشنویس برجسته وتوانای معاصر
  • محمود رحمانی فیلم ساز
  • علی دهکردی بازیگر سینما
  • بهنوش بختیاری بازیگر سینما و تلویزیون
  • سیاوش شمس خواننده ایرانی ساکن آمریکا
  • علی فلاحیان سیاستمدار
  • جعفر خان سردار بهادر ازفرماندهان جنبش مشروطه و وزیر جنگ قاجاریه
  • نجفقلی خان بختیاری صمصام السلطنه نخست وزیر دولت مشروطه
  • میرجهانگیرخان آسترکی ازوزرای برجسته صفویه دراصفهان
  • ابوالفتح خان بختیاری حاکم اصفهان وبختیاری درسلسله افشاریه
  • تیمور بختیار فرماندار نظامی تهران
  • علیمردان خان بختیاری مرد استبداد ستیز بختیاری
  • حسینقلی خان ایلخانی رئیس ایل بختیاری
  • جعفرقلی خان بابادی
  • علیقلی خان سردار اسعد
  • محمدتقی خان بختیاری
  • اسدخان بختیاروند
  • مهدی خان اورک
  • خلیل اسفندیاری
  • اسفندیار خان اسفندیاری
  • علیقلی خان سردار اسعد
  • دکتر ابوالقاسم بختیاری

منابع

  • عبدالعلی خسروی ، تاریخ و فرهنگ بختیاری
  • موسی حاجت پور ، جامعه‌شناسی عشایر بختیاری
  • دکتر منصورامانی ، تاریخ ایذه وقوم بختیاری

چهارلنگ شاخه اول بختیاری

ایل بختیاری به دو شاخه بزرگ هفت لنگ وچهار لنگ تقسیم می‌شود. هرچند که این دو شاخه ایل بختیاری از نظر فرهنگی تفاوت چندان زیادی ندارند.اما جدایی محل سکونت ومسیر کوچ باعث ایجاد تفاوت نه چندان زیادی در گویش ولهجه این دو شده‌است.

هفت لنگ‌ها بیشتر در چهار محال بختیاری وشمال خوزستان زندگی می‌کنند.که جمعیت انها نسبت به چهار لنگها که در لرستان، شمال خوزستان وجنوبغرب اصفهان هستندبیشتر است.

چهارلنگ هاییلاق درجنوبغرب اصفهان(شهرستانهای فریدن، فریدونشهروچادگان)ویانواحی شرقی لرستان( الیگودرز ) سپری می‌کنند.با شروع دوره سرما در این منطقه به شمال خوزستان برای سپری کردن زمستان کوچ می‌کنند، البته امروزه بیشترعشایربختیاری درمناطق بختیاری نشین ساکن شده اند.

طایفه چهار لنگ به چهار شاخه بزرگ تقسیم می‌شود.که عبارتند از محمود صالح- موگویی-مهیوند وذلکی طایفه مهیوند چهارلنگ خود به دستهای بزرگی تقسیم می‌شود که مهمترین انها عبارتند از:حاجیوند-عبدالوند-فولادوند-سالاروند-هیودی طایفه حاجیوند بزرگترین این طوایف است که تاریخی داشته‌است لبریز از شجاعت ودلاوری . طایفه حاجیوند خود به تیره‌های متعددی تقسیم می‌شوند که عبارتند از :قاسمعلی-قالبی-هیل هیل-رشیدی والیاسی سردسیر یا ییلاق طایفه حاجیوند دامنه کوههای اشترانکوه‌است. از جمله طوایف فولادوند میتوان به ایل هیودی - سالاروند- گراوند- خانه جمال و خانه قائد مستوان اشاره نمود منطقه یللاقی ایل هیودی در چقاگرگ وخلیل آباد است ودارای تیره های:ملا-علیدادی-شاه حسن-جمشیدوند-پارسی-جودکی-پاپی است.ازبزرگان این ایل می توان آامیرقلی جعفری(ملایی)-آنریمان گلابی(علیدادی)وآراعلی خسروملا(ملایی)و......رانام برد.

یکی دیگر از طوایف مهم بختیاری طائفه کائد یا قائد می‌باشد.که درمنطقه گتوند استان خوزستان ساکن بوده‌اند که به دلائل مختلف از این منطقه کوچ نموده وبه استانهای لرستان، اصفهان و سیستان و بلوچستان مهاجرت نموده‌اند.که عده‌ای از آنها هم اکنون با نام خانوادگی مختلف از جمله تقوی سالاروند حیدری محمدی بهزادی وسلیمانی درروستاهای اطراف شهرستان دورودروستای تی دره اسپر وسراوند درنزدیکی دریاچه گهر ساکن هستند .از بزرگان این طایفه می‌توان کاهادی، کابندعلی، کاشمسعلی وکایکشنبه وکاصفر رانام برد.محل زندگی سردسیری این طایفه روستاهای فوق الذکر ومحل زندگی گرمسیری آنها پرویزکوه وآب بید وگلمبه می‌باشد .ازخصوصیات بارز این طایفه آزادگی شجاعت ودلاوری می‌باشد.

واژهٔ قائد به دلیل گویش خاص بختیاری‌ها به کاهد یا کاد تغییر شکل داده‌است و اسامی چون کاد منوچهر یا کاد احمد از خانوادهٔ بزرگ بنیادی به قائد یا کاد بنیاد از طایفهٔ کاهد منسوب هستند. بخشی از خانوادهٔ بزرگ کاهدها خود را با پسوند شهریسوند می‌شناسند که به استناد آقای فرزاد بنیادی شهریسوند، به معنی نامی که شاه روی آن گذاشت -شه ریس وند است. قسمتی از این طایفه که خود را قائد شهریسوند می‌نامند، لقب خانوادگی قائد را از سوی امام رضا به خود منسوب می‌داند که به این دسته از قائدها «شاه خراسونی» گفته می‌شود

لر

لُر نام قومی ایرانی است که در باختر و جنوب باختری ایران زندگی می‌کنند.زبان لری خویشاوند نزدیک زبان فارسی و به همراه فارسی از شاخه فارسی‌تبار دسته جنوب باختری زبان‌های ایرانی است.ویژگی‌های زبان لری نشان می‌دهد که چیرگی زبان‌های ایرانی در منطقه کنونی لرستان در دیرینه‌شناسی باستان از سوی ناحیه پارس صورت گرفته و نه از سوی ناحیه ماد. لرها مردمانی هستند که از نظر قومی جزئی از مردم کرد به‌شمار نمی‌آیند. اما از این روی خویشاوندی لرها با مردمان کردتبار تنها در ایرانی بودنشان است.

ریشه یابی نام لر

واژهٔ کرد در دوران دیرینه شناسیی پس از حمله اعراب به ایران به معنای رمه‌گردانان و کوچ‌نشینان ایرانی‌تبار فلات ایران به کار رفته‌است و معنای قومی ویژه نمی‌داده‌است.بنابراین در برخی از منابع، لرها و دیلیمان و بلوچان و مردمان دیگر را جز کرد شمرده‌اند زیرا واژه "کرد" به معنی یک گونه شیوه زندگی و نه معنی زبانی بوده است. اما از دید قومیت لرها گروهی جدا از کردها شمرده میشوند. برای نمونه دهخدا در لغت نامه دهخدا بنا بر کتاب مجمع البلدان می‌گوید:

لُر و یا لور نام عشیرتی است بزرگ از عشایر کرد. گروهی از اکراد در کوههای میان اصفهان و خوزستان و این بخشها بدیشان شناخته آید و بلاد لر خوانند و هم لرستان و لور گویند.

حمدالله مستوفی می‌گوید در زبدة التواریخ آمده است:

وقوع نام لر بدان قوم بوجهی گویند از آنکه در ولایت مارود دیهی است آن را کرد میخوانند و درآن پیرامون دربندی آن را به زبان لری کوک اکر خوانند ودر آن دربند موضعی است که لر خوانند چون اصل ایشان از آن موضع خواسته ایشان را لر خوانند. وجه دوم آن است که به زبان لری کوه پردرخت را لِر گویند و بسبب ثقالت راء کسره لام با ضمه کردند و لر گفتند و وجه سوم اینکه این خاندان از نسل شخصی اند که او لر نام داشته و قول اول درست تر می‌نماید.

گویش

گویش‌های لری نزدیک‌ترین گویش‌های ایرانی به زبان فارسی هستند. زبان لری همانند زبان فارسی نواده‌ای از زبان پارسی میانه است و واژه‌های آن همانندی بسیاری با فارسی دارد. ریشه زبانهای ایرانی لری-بختیار مانند زبان فارسی به پارسی میانه(پهلوی ساسانی) و از طریق پارسی میانه به پارسی باستان(زبان هخامنشیان) برمی‌گردد.ویژگی‌های زبان لری نشان می‌دهد که چیرگی زبان‌های ایرانی در منطقه کنونی لرستان در تاریخ باستان از سوی ناحیه پارس صورت گرفته و نه از سوی ناحیه ماد. زبان‌شناسانی دیگر لری را یک پیوستار زبانی از گویش‌های ایرانی جنوب غربی بین گونه‌های فارسی و کردی دانسته‌اند.

جغرافیای گویش لُری

گروهی از آریایی‌ها پس از حرکت از خاستگاه شمالی خود سرتاسر نوار غربی را درنوردید تا به دریای پارس رسید. در این کوچ، دسته‌هایی در سرتاسر نوار غربی از شمال تا جنوب در بخشهای گوناگون ایران پراکنده شدند، از همین روی پیوندهایی میان گویش‌های کنونی در استانهای کردستان، کرمانشاه، ایلام، لرستان، چهار محال و بختیاری، کهگیلویه و بویراحمد و بخش هایی از خوزستان، اصفهان و تهران دیده می‌شود. منطقه جغرافیای استفاده از این زبان جنوب غربی خاک ایران امروزی را در بر می‌گیرد. به گمان پرویز ناتل خانلری، گویش‌های لری در برگیرنده گستره وسیعی از واژگان زبان پارسی میانه و بکارگیری فراوان آنها بصورت زنده در محاورات روزمره می‌باشد.به طور دقیق تر می توان گویش‌های لری را به مناطق جغرافیایی زیر تقسیم کرد:

۱ . لرهای بختیاری : استان چهار محال و بختیاری، قسمت اعظم خوزستان، شرق لرستان (الیگودرز) و قسمتهایی از استان اصفهان.

۲ . لرهای ثلاثی : بروجرد، ملایر، نهاوند، تویسرکان و بخش هایی از کنگاور و شازند.

۳ . لرهای سپیدان، ممسنی و رستم : نورآباد ممسنی، شهرستان رستم قسمتهایی از استان بوشهر

۴ . لرهای کهکیلویه و بویراحمدی : استان کهکیلویه و بویراحمد، اقوام ساکن در دیلم و گناوه در استان بوشهر و قسمتهایی از خوزستان.

۵ . لرهای فیلی : خرم‌آباد، دورود، دوره، دزفول ، اندیمشک، پلدختر، دره شهر، دهلران، لوشان، وقسمتهایی از شوش و قزوین.

۶.لرهای شولستانی : شولستان شامل نیمی از لرستان (سرزمین‌های قوم لر) بود واز نورآباد ممسنی استان کهکیلویه و بویراحمد، گناوه، شمال غربی بهبهان، گتوند و استان چهار محال و بختیاری و لرستان را شامل می‌شد.

دودمان‌ها و پادشاهان

هزاراسپیان که به نام اتابکان لرستان نیز شناخته می‌شود نام سلسله‌ای کرد است که از ( ۵۵۰ تا ۸۲۷ هَ. ق.)، (۱۱۴۸ تا ۱۴۲۴) به نواحی لرستان کنونی و بخش‌هایی از استان خوزستان و چهارمحال و بختیاری حکومت کرده‌اند.اتابکان به دو دسته اتابکان لر بزرگ و اتابکان لر کوچک تقسیم می‌شود.پایتخت اتابکان لر بزرگ در شهر ایذه (ایدج) و پایتخت اتابکان لر کوچک در شهر خرم‌آباد بود.

اتابکان لر بزرگ

اتابکان لر بزرگ از سلسله هزاراسپیان است که به مناطق چهارمحال و بختیاری کنونی و بخش‌های از استان خوزستان حکومت کرده‌اند.مؤسس این سلسله ابوطاهر است که او را اتابک (ترکمنان) سلغریان برای جلوگیری از سرکشی لر بزرگ در سال ۵۴۳ ق . به این ناحیه فرستاد. اباقاخان مغول بعدها حکومت خوزستان را نیز بضمیمه ٔ سرزمین اصلی لر بزرگ به ابوطاهر داد و یکی از آنها یعنی افراسیاب پس از مرگ ارغون خان اصفهان را محاصره کرد اما خیلی زود سرکوب شد.پایتخت این امرا در شهر ایذه بود.اتابکان لر بزرگ تا نیمه اول قرن نهم باقی بودند و آخرین حاکم آنان که غیاث الدین کاوس نام داشت به دست سلطان ابراهیم بن شاهرخ تیموری شکست خورد و سلسله ایشان انقراض یافت.

اتابکان لر کوچک

اتابکان لر کوچک سلسله کوچکی از هزاراسپیان هستند که در فاصلهٔ سال‌های ۵۸۰ تا ۱۰۰۶(ه.ق) در قسمت‌های شمالی و غربی لرستان ناحیه لر کوچک حکومت می‌کرده‌اند. امرای این سلسله از اعتاب شجاع‌الدین‌خورشید، مؤسس سلطنت لر کوچک بوده‌اند و آخری‌ن حاکم لر کوچک به دست شاه عباس یکم صفوی کشته و سلسله اتابکان لر کوچک منقرض گردید.

ایلات و خاندان‌ها

خاندانها لر دارای بخش بندی‌های زیادی بودند که در مهم‌ترین و کلی‌ترین بخش‌بندی به دو شاخه لر بزرگ و لر کوچک بخش می‌شوند. لر کوچک به دو منطقه پیشکوه (استان لرستان) امروزی و پشتکوه (استان ایلام) امروزی تقسیم می‌شده است. لر بزرگ، به سه شاخه بختیاری و کهگیلویه و بویراحمد و ممسنی تقسیم می‌شده است.

لر بزرگ دارای بخش‌بندی‌های گوناگونی بوده‌است. ولی مهم‌ترین و کلی‌ترین بخش‌بندی آن به نام ایل‌های آن است.خاندانهای هم (در دوره‌های صفویه، افشاریه، قاجاریه و پهلوی) به گونه اجباری کوچانده شدند و اکنون در استان‌های دیگر جای داده شده‌اند.شمار دیگری از بختیاری‌ها هم در جنگ‌های گذشته در سرزمینهای گوناگون خاوری جای داده شده‌اند. چنانچه شماری از آنان در افغانستان اکنون جمعیت نچندان کمی دارند.

ایل بویراحمد

بویراحمد بزرگ‌ترین ایل در استان کهگیلویه و بویراحمد است.ایل بویراحمد بزرگترین ایل منطقه کهگیلویه و بویراحمد‌است که پیرامون نیمی از جمعیت این ناحیه را تشکیل می‌دهد. این ایل در سرزمینی به‌وسعت گمانه زده ۶۵ هزار کیلومتر مربع یعنی پیرامون ۴۲ درصد مساحت کل منطقه پراکنده هستند. بزرگترین قبیله ایل بویراحمد تامرادی است، جمعیت این ایل حدود ۲۰۰ هزار نفر می‌باشد. بخشی از قبیله تامرادی در خوزستان نیز زندگی می کنند. منطقه مزبور از دید جغرافیائی به دو بخش جدای از هم ازهم، قشلاق و ییلاق بخش می‌شود.حدود ۱۷۰ سال پیش، ایل بویراحمد که پر توان‌ترین ایلات بود، رئیس ایل، ایلخانان بویراحمد بخش‌هائی از سرزمینهای پشتکوه، هم‌چنین بخش‌هائی از بلاد شاهپور، تِل خسرو و رِوِن را در تصرف داشت.اکنون از دید بخشهای سیاسی، سرزمین بویراحمد کهگیلویه از سه بخش مجزاء از هم بخش می‌شود که گروه‌هایی از ایل بزرگ بویراحمدی در آن می‌کنند. این سرزمینهای سه‌گانه عبارت است از:

  • منطقه بویراحمد گرمسیر
  • منطقه بویراحمد علیا
  • منطقه بویراحمد سفلی

مردمی که در این سرزمینهای زندگی می‌کنند همه خود را از ایل بویراحمدی می‌دانند و میان آنها روابط خویشاوندی وجود دارد.

ایل ممسنی

ممسنی را شولستان نیز خوانده‌اند که به معنای سرزمین شول هاست. شول نام ایلی است از ایلهای فارس . این قبیله نخستین بار در لرستان سکونت داشت و در حدود سال ۳۰۰ هجری قمری نیمی از لرستان را زیر فرماندهی قرار داده بود و توسط سیف الدین ماکان روزبهانی اداره می‌شد.

شاخه هفت لنگ

هفت لنگ  شاخه مهم بختياري‌اند.

هفت لنگ شامل پنج باب می باشد که عبارتنداز :

  • بابادی باب
  • دورکی باب
  • دینارانی باب
  • بهداروند باب
  • سه دهستانی باب

بابادی باب خود به شعب زیر تقسیم می‌شود :

  • بابادی
  • شهنی
  • عکاشه 
  • گاشهه
  • راکی
  • گله
  • مدمولیل
  • نصیر
  • گمار
  • ململی
  • آرپناهی
  • پبدنی
  • عالی انور
  • احمد محمدی

دورکی باب خود به شعب زیر تقسیم می‌شود :

  • زراسوند
  • اسیوند
  • موری
  • گندلی
  • بابااحمدی
  • عرب کمری
  • آسترکی

دینارانی باب خود به شعب زیر تقسیم می‌شود :

  • اورک
  • موزرمویی
  • نوروزی
  • بویری
  • کورکور
  • لجمیر اورک
  • علیمردانخانی
  • عالی محمودی

بهداروند باب خود به شعب زیر تقسیم می‌شود :

  • بهداروند
  • عالی جمالی
  • جانکی سردسیر
  • منجزی
  • بلیوند

سه دهستانی باب خود به شعب زیر تقسیم می‌شود :

  • بارزی جاکی
  • بویر حسنی
  • جلاله ای
  • جلیل
  • جالکی
  • ابراهیم محمدی
  • اقائی
  • اموئی احمدی
  • سادات بیدله
  • منجزی
  • میلاسی
  • فلارد
  • خالدی
  • ریگی
  • دودرائی

منابع

  • تاریخ بختیاری نوشته سردار اسعد بختیاری
  • خسروی، عبدالعلی . فرهنگ بختیاری . تهران، ۱۳۶۸
  • کریمی، اصغر . سفر به دیار بختیاری . تهران، ۱۳۶۸
  • عکاشه، اسکندر . تاریخ ایل بختیاری